مانیفست ژن ژیان ئازادی رنسانس سیاسی و اجتماعی

مانیفست هفتم: حقوق و مسئولیت‌های شهروندی

تبیین توازن میان حقوق فردی و مسئولیت‌های جمعی؛ تمرکز ویژه بر آزادی بیان و تجمع و نقش جامعهٔ مدنی


حقوق اگر فقط آرزو باشند، به شعار فرو می‌غلتند؛ باید به نهاد و قاعده تبدیل شوند.

 

حقوق به‌مثابهٔ سپر در برابر مداخلهٔ دل‌بخواهی

 

آزادی به‌مثابهٔ بی‌سلطگی

 

 

ضمانت حقوق با قواعد نهادی

مقدمه

اگر حقوق فقط «آرزو» باشند، به شعار فرو‌می‌غلتند؛ اگر به «نهاد» و «قاعده» بدل شوند، به سپر تبدیل می‌شوند. پیام مرکزی این مانیفست چنین است: حقوق بنیادین نه ادعاهای انتزاعی، بلکه شکلِ سیاسیِ همان مسئولیتی‌اند که اخلاق بر دوش ما می‌گذارد. از نظر اخلاقی، با امانوئل لویناس آغاز می‌کنیم: آگاهیِ اخلاقی از محاسبهٔ سود و زیان برنمی‌خیزد، از «چهرهٔ دیگری» برمی‌خیزد—از دیدن رنج، و دعوت بی‌وقفهٔ آن به پاسخ‌گویی. ترجمهٔ سیاسیِ این دعوت روشن است: برای وفاداری به آن مسئولیت، باید ساختارهای بی‌سلطه بسازیم—چارچوب‌هایی از حق، قانون و داوریِ عمومی که امکانِ اعمال قدرتِ دل‌بخواهی را از هرکس و هرنهادی سلب کند. جمع‌بندی این پل ساده است: اخلاق می‌خواهد رنج را ببینیم؛ سیاست باید نگذارد تکرار شود. پس حقوق، نه صرفاً «ادعای اخلاقی»، که شفقتِ نهادینه‌اند؛ شکل حقوقیِ وظیفهٔ ما نسبت به دیگری. در ایرانِ امروز، این یعنی جمهوری‌ای که از شعار آزادی فراتر می‌رود و بر شناختِ هر «دیگری»—زن، ملّیت/زبان، اقلیت دینی، دگراندیش، تهیدست—و بر پیکربندی نهادیِ منع سلطه بنا می‌شود. این همان «قرارداد چهارم» است: آزادی به‌مثابهٔ بی‌سلطگی، مشارکتِ فراگیر با برابریِ اثرگذار، و مشروعیتِ پویا که همیشه بازبینی‌پذیر بماند.

۱) | از شفقتِ زبانی تا قاعدهٔ الزام‌آور

اگر حقوق فقط «آرزو» بمانند، به شعار فرو‌می‌غلتند؛ اما وقتی به «نهاد» و «قاعده» بدل شوند، به سپر تبدیل می‌شوند. از همین‌جا مانیفست هفتم آغاز می‌کند: حقوق بنیادین ادعای انتزاعی نیستند؛ شکل سیاسیِ همان مسئولیتی‌اند که اخلاق بر دوش ما می‌گذارد. آگاهی اخلاقی از محاسبهٔ سود و زیان برنمی‌خیزد؛ از مواجهه با رنجِ دیگری برمی‌خیزد—اما این دعوت تا زمانی که در قالب قواعد الزام‌آور ننشیند، در بهترین حالت به «بیانِ خیرخواهی» محدود می‌ماند. بنابراین، نخستین گذار ضروری است: از زبانِ شفقت به ساختنِ نهادهایی که رنج را تکرارناپذیر کنند.

برای برداشتن این گام، باید مفاهیم را در بستر تاریخی‌شان بفهمیم؛ نه به‌عنوان برچسب‌های هویتی، بلکه به‌عنوان واژگانی که در زمانه‌ها و زمینه‌های گوناگون دگرگون شده‌اند. این همان روش بازخوانی تاریخیِ مفاهیم است: آزادی، حق و قانون را باید از دلِ کاربردها و مناقشه‌های تاریخی‌شان بازسازی کرد تا بدانیم امروز دقیقاً از چه سخن می‌گوییم و فردا چه باید بسازیم. تقلیل مفاهیم به دوگانه‌های ساده—نیک/بد، سکولار/دینی، موافق/مخالف—بیش از آن‌که اختلاف را روشن کند، فهم را کدر می‌کند. از دلِ همین بازخوانی است که چشم‌اندازی تازه برای «آزادی» پدیدار می‌شود: آزادی نه فقط «بی‌مداخله» که مصونیت از امکانِ مداخلهٔ دل‌بخواهی است؛ حتی اگر قدرت در لحظه دخالت نکند، توان مداخلهٔ غیرقابل‌پیش‌بینی آزادی را سست می‌کند. این تصور، هستهٔ نظریِ جمهوریِ بی‌سلطه است—جامعه‌ای که در آن ساختارها چنان چیده می‌شوند که هیچ فرد یا نهادی نتواند دل‌بخواهانه بر دیگری مسلط شود. در این افق، «حقِ داشتنِ حقوق» یعنی عضویت واقعی در نظمی که ادعا را قابل استماع و پاسخ را الزام‌آور می‌کند؛ نظمی که فضای عمومی و گردهماییِ مسالمت‌آمیز را نه لطفِ حکومت، که حقِ سنجش‌پذیر می‌شناسد.

در سطح میدان، شعار «ژن، ژیان، ئازادی» فقط زبانِ اعتراض نیست؛ اخلاقِ رنج است. اما دیدنِ رنج کافی نیست: اگر شفقت به قاعده تبدیل نشود، جامعه به رقابتِ قربانیان گرفتار می‌شود. از همین‌رو، این مانیفست بر «نهادینه‌سازیِ شفقت» اصرار دارد: هم در قالبِ چترِ حقوق بنیادینِ غیرقابلِ چانه‌زنی، هم در نردبانِ مشارکتِ معنادار، و هم در گاردریل‌های اجرایی که هر تصمیم عمومی را پیشاپیش به پرسش می‌کشند. چترِ حقوق بنیادین، ریل نگهدارندهٔ هر سیاست است: آزادیِ بیان/رسانه/هنر؛ آزادیِ تجمع/تشکل/اعتصاب؛ دسترسیِ عمومی به اطلاعات با پروتکلِ دادهٔ باز و «اتاق شیشه‌ایِ قراردادها»؛ منع تبعیض بر پایهٔ جنسیت، زبان/ملّیت، مذهب، طبقه، معلولیت، سن و گرایش (با اقداماتِ جبرانی ساختاری)؛ مصونیتِ بدن و دادرسیِ عادلانه؛ حقوقِ زبانی/فرهنگی شامل آموزش و خدمات به زبان مادری؛ حقِ آب، هوا و انرژیِ پاک با شاخص‌های عدالت فضایی؛ و حقوقِ دیجیتال از حریم خصوصی و حاکمیت بر داده تا توضیح‌پذیریِ الگوریتم‌ها.

نکتهٔ راهبردی: هیچ سیاست عادی حق ندارد از زیر این چتر عبور کند مگر آن‌که پیشاپیش از «ارزیابیِ اثرِ سلطه (DIA)» بگذرد و با «بند غروب» و تقویم بازبینی همراه شود.

۲) پیوند تاریخی و فلسفی

برای آن‌که «شفقت» به «ضمانت» بدل شود، باید به سه ریلِ سازندهٔ نظم بی‌سلطه تکیه کنیم: آزادی به‌مثابهٔ بی‌سلطگی، مشارکتِ فراگیر با برابریِ اثرگذار، و مشروعیتِ پویا. این سه‌گانه ستون فقرات پروژهٔ ماست و نقشهٔ راهی است که از «دیدن رنج» به «تکرارناپذیر کردن رنج» می‌رسد.

۱) آزادی به‌مثابهٔ بی‌سلطگی
آزادی فقط «نبودِ دخالت بالفعل» نیست؛ یعنی حذف «امکانِ» دخالتِ دل‌بخواهی. طراحی حقوق و نهاد باید طوری باشد که هیچ مقام، اکثریت لحظه‌ای یا کارتل خصوصی نتواند بدون پاسخ‌گویی و دلیل عمومی، بر دیگری مسلط شود.

۲) مشارکتِ فراگیر با برابریِ اثرگذار
«حق داشتنِ صدا» وقتی واقعی است که سازوکارهای مشارکت، صِرف حضور نمادین نباشند؛ شوراهای باز، پلتفرم‌های محلی/دیجیتال و نمایندگی متوازن باید اثرگذاریِ واقعی ایجاد کنند تا مشارکت، ضدسلطه عمل کند.

۳) مشروعیتِ پویا
مشروعیت ودیعه‌ای منجمد نیست؛ باید در دوره‌های معین بازسنجی شود تا رضایتِ قابل‌بازپس‌گیری مردم و معیارهای حقوق بشر تثبیت گردد. بدون بازبینی دوره‌ای، بهترین نهادها هم منجمد می‌شوند و راه به سلطهٔ نو می‌برند.

ترجمهٔ اجراییِ سه ریل
هر سیاستی که به آزادی‌های بنیادین—به‌ویژه بیان و تجمع—دست می‌زند، پیش از اجرا باید از صافیِ «DIA» بگذرد؛ داده‌ها و قراردادها با «پروتکل دادهٔ باز» در «اتاق شیشه‌ای» منتشر شود؛ هر محدودیت، «بند غروب» و بازبینیِ دوره‌ای داشته باشد؛ و نهادی مستقل—قوهٔ چهارمِ هنجاری—بتواند پیش از بحران، دستور توقف/اصلاح بدهد. این‌گونه «شعار» به «ضمانت» و «نیتِ خوب» به «نتیجهٔ عادلانه» تبدیل می‌شود.

۳) حقوق اساسی در کانون: آزادی بیان و تجمع

آزادی بیان طیفی از اظهار نظر، روزنامه‌نگاری، هنر، پژوهش، بیان دینی و بیان دیجیتال را دربرمی‌گیرد؛ و حق دسترسی به اطلاعات عمومی نیز ذیل آن است. معیار پذیرفته‌شده این است: هر محدودسازی باید قانونی، ضروری و متناسب باشد و برای حفاظت از حقوق دیگران یا نظم/امنیت/سلامت/اخلاق عمومی به‌صورت استثنایی اعمال شود؛ اصل، منع سانسور پیشینی است. در کنار آن، آزادی تجمع مسالمت‌آمیز و حق تشکل/اتحادیه مکمل آزادی بیان‌اند؛ دولت موظف به تسهیل، حفاظت بی‌طرفانه، حداقل مداخله و امکان نظارت مدنی/رسانه‌ای است.

این اصول با «چترِ حقوق بنیادین» ما همافزا هستند: برابری مؤثر و منع تبعیض، مصونیت بدن و دادرسی عادلانه، حقوق زبانی/فرهنگی (از جمله امکان خدمات/آموزش به زبان مادری)، عدالت فضایی، و حقوق دیجیتال از حریم خصوصی تا حاکمیت بر داده. در حقوق بین‌الملل نیز این بنیان‌ها بر اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، میثاق حقوق مدنی-سیاسی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی استوارند؛ در محیط‌زیست نیز کنوانسیون آرهوس الگوی دسترسی به اطلاعات، مشارکت و دادرسی را تثبیت کرده است.

حق گفتن ≠ آزادی از سلطه بر گفتن

حقوق فردیمسئولیت جمعی
آزادی بیان و تجمعپرهیز از نفرت‌پراکنی
دسترسی به اطلاعاتمطالبهٔ شفافیت
حق اعتراضپذیرش قواعد داوری مستقل
عدالت فضاییحفاظت از محیط زیست

۴) نقش جامعهٔ مدنی و نهادهای غیردولتی

جامعهٔ مدنی و سازمان‌های مردم‌نهاد نه «بخش تزئینی» که بخشی از ماشین تضمین حقوق‌اند: رسانهٔ مستقل، انجمن‌های حرفه‌ای، دانشگاه‌ها، اتحادیه‌ها و گروه‌های داوطلب با مطالبهٔ دادهٔ باز، اجرای Open Contracting در تدارکات عمومی، و شهروند-راستی‌آزمایی، عملاً ظرفیت پاسخ‌گویی را بالا می‌برند. در این معماری، انتشار به‌موقع قراردادها/پرداخت‌ها/شاخص‌ها در «اتاق شیشه‌ای» و حق توضیح‌خواهی عمومی، جلوی شکل‌گیری چرخهٔ سلطه را می‌گیرد.

نظارت شهروندی و دادهٔ باز

انجمن‌ها و اتحادیه‌ها

رسانه‌های مستقل

۵) سازوکارهای اجرایی: از اصول به عمل

۵.۱ ارزیابی اثر سلطه (DIA)

هر سیاست/پروژه پیش از اجرا، سه پرسش سخت را جواب می‌دهد: کدام اختیارِ دل‌بخواهی را کم می‌کند؟ اثر واقعی بر گروه‌های درحاشیه چیست؟ بندِ غروب/بازبینی آن کدام است؟ پاسخ‌های مبهم یعنی توقف/بازطراحی. خروجی DIA به‌صورت عمومی منتشر می‌شود و مبنای «دلیل عمومی» در تصمیم‌گیری است.

۵.۲ شفافیت و «اتاق شیشه‌ای»

قراردادها، پرداخت‌ها و شاخص‌های عملکرد باید با پروتکل دادهٔ باز، به‌موقع منتشر شوند. این استاندارد، هم امکان داوری مستقل (قوهٔ چهارم) را فراهم می‌کند و هم مشارکت معنادار را ارتقا می‌دهد.

۵.۳ بندِ غروب و بازبینی دوره‌ای

هیچ تصمیم «ابدی» نیست؛ هر محدودیت باید زمان‌مند باشد و تمدید فقط با دلیل عمومی تازه و سنجش مجدد ممکن است. همین منطق دربارهٔ وضعیت‌های اضطراری هم جاری است: اعلام/تمدیدِ اضطرار باید قانونی، محدود، غیرتبعیض‌آمیز و همراه با DIA + گزارش عمومی + بند غروب + بازبینی مستقل باشد.

۵.۴ قوهٔ چهارم (نظارت هنجاری حقوق‌محور)

نهادی مستقل، با بودجهٔ مصون و انتصاب سه‌منبعی (مدنی/حرفه‌ای/انتخابی) که در حوزه‌های تبعیض/برابری، داده/حریم، رسانه و اطلاعات عمومی، انتخابات/مشارکت و تدارکات باز، اختیار دستور توقف/اصلاح دارد و پیش از بحران وارد عمل می‌شود. این نهاد «دادگاه قانون اساسیِ سیاست‌ها» نیست؛ اما داورِ هنجاریِ ضدسلطه است.

این چهار گاردریل و ایده‌های «اختیارات/ممنوعیات شمرده»، «نردبان مشارکت»، «اتاق شیشه‌ای» و «DIA» از «قرارداد اجتماعی چهارم» و «مانیفست ششم: توسعه و پایداریِ بی‌سلطگی» ریل‌گذاری شده و این‌جا برای حوزهٔ حقوق و مسئولیت‌های شهروندی عملیاتی می‌شود.

۶) از مرکزگرایی به توزیع افقی/عمودی قدرت

برای آن‌که «مرکز/حاشیه» به تقابل ساختاری تبدیل نشود، اختیارات و ممنوعیات شمرده میان سه سطح حکمرانی (محلی/استانی/ملی) توزیع می‌شود؛ تصمیم‌ها زمان‌مند و بازبینی‌پذیر می‌شوند؛ و «نردبان مشارکت» از اطلاع‌رسانی تا هم‌آفرینی سیاست بالا می‌رود. نتیجه: مرکزیتِ مخرب مهار، ریسک سلطهٔ اکثریت مرکزی کاهش و اثرگذاری شهروند بیشتر می‌شود.

۷) جمع‌بندی

حقوق زمانی معنا دارد که تضمین شود؛ و تضمین زمانی کار می‌کند که به روال‌های ضدسلطه بدل شود. این مانیفست—با تمرکز بر آزادی بیان و تجمع، نقش جامعهٔ مدنی و توازن حقوق و مسئولیت‌ها—نشان می‌دهد چگونه می‌توان از «دیدن رنج» به پیشگیری از تکرار رنج پل زد: DIA برای کاستن از دل‌بخواهی؛ شفافیت و اتاق شیشه‌ای برای پاسخ‌گویی؛ بندِ غروب/بازبینی برای پویایی مشروعیت؛ و قوهٔ چهارم برای داوری هنجاری پیش از بحران. این همان ترجمهٔ نهادیِ سه ستون پروژه در حوزهٔ حقوق شهروندی است.

پیوست‌ها

پیوست A — فرم یک‌صفحه‌ایِ ارزیابیِ اثرِ سلطه (DIA)

هدف: فیلترِ پیشینی برای سنجشِ اثر هر سیاست/پروژه بر حقوق، بر گروه‌های درحاشیه و بر توزیع قدرت، با الزامِ بندِ غروب و بازبینی دوره‌ای.

۱) مشخصات تصمیم
عنوان/کد سیاست یا پروژه؛ نهاد مسئول؛ سطح حکمرانی (محلی/استانی/ملی); تاریخ آغاز/پایان اجرا؛ تاریخ غروب (انقضای خودکار)؛ پیوند به صفحهٔ شفافیت (دادهٔ باز/قرارداد مربوط).

۲) مسئلهٔ عمومی و «دلیلِ عمومی»
مسئله‌ای که قرار است حل شود چیست؟ شاخصِ بدترین‌وضعیت چیست؟ چرا این مداخله ضروری است و چرا اکنون؟ (حداکثر ۸۰ واژه)

۳) سنجشِ ریسکِ سلطه (۳× محورها)

  • منابع قدرت: حاکمیتی/اکثریت لحظه‌ای/خصوصی-کارتیل/فناورانه-الگوریتمی.

     

  • نوع مداخلهٔ محتمل: قانونی/اجرایی/اقتصادی/امنیتی/داده‌ای-نظارتی.

     

  • شدت ریسک: کم/متوسط/زیاد (با «دلیل عمومی» ۲–۳ خط).
    اگر ریسک «زیاد» است، ادامهٔ کار فقط با شرط‌های کاهنده مجاز است.

     

۴) اثر بر گروه‌های درحاشیه
جنسیت؛ زبان/ملّیت؛ مذهب؛ طبقه/درآمد؛ سن؛ معلولیت؛ گرایش/هویت؛ موقعیت جغرافیایی. برای هر ردیف: اثر پیش‌بینی‌شده (منفی/صفر/مثبت) + اقدام جبرانی ساختاری (مثلاً سهمیهٔ دسترسی، خدمات به زبان مادری، دسترس‌پذیری).

۵) عدالتِ زمانی/مکانی
آیا این تصمیم، وضعیت بدترین‌ها را در ۶–۱۲ ماه و ۲۴ ماه بهتر می‌کند؟ آیا تمرکز منابع در مرکز/پایتخت، حاشیه را بدتر می‌کند؟ شاخص‌های مکانی: دسترسی به آب/انرژی/حمل‌ونقل/خدمات پایه.

۶) بدیل‌ها و «گزینهٔ صفر»
بدیل‌های کم‌هزینه/کم‌مداخله چیست؟ اگر «هیچ اقدامی» نکنیم، چه می‌شود؟ چرا بدیل انتخاب‌نشده کنار گذاشته شد؟

۷) شفافیت، داده و حریم
فهرست داده‌های اجباری برای انتشار : بودجه/مخارج، قراردادها، شاخص‌های عملکرد، شکایات و زمان رسیدگی. ارزیابیِ اثر بر حریم (PIA): آیا دادهٔ شخصی گردآوری می‌شود؟ چگونه کمینه‌سازی/ناشناس‌سازی انجام می‌شود؟

۸) مشارکت معنادار
چه کسانی مشورت شدند؟ تعداد/ترکیب مشارکت‌کنندگان؛ دسترسی چندزبانه؛ پاسخ به نظرات کلیدی؛ برنامهٔ هم‌آفرینی برای فاز بعد.

۹) بندِ غروب و بازبینی
این تصمیم در چه تاریخی منقضی می‌شود؟ معیار تمدید چیست؟ نهاد بازبین کیست؟ (قضایی/هنجاری/ترکیبی)

۱۰) امضا و ضمانت
امضای مقام مسئول + مهر پنلِ داوریِ هنجاری (در صورت ریسک «متوسط/زیاد»).
قاعده: بدون DIA منتشرشده، تصمیم قابل تصویب نیست. مبنا: قرارداد چهارم (DIA + غروب/بازبینی).

راهنمای امتیازدهی ():
ریسک سلطه کم = ادامه با پایش عادی؛ متوسط = ادامه مشروط به اقدامات جبرانی + بازبینی ۶ماهه؛ زیاد = توقف/بازطراحی و ارجاع به قوهٔ چهارم. 

پیوست B — دستورالعمل عملیِ آزادیِ تجمع و بیان

اصل راهنما: اعلام جایگزین مجوز است؛ نقش دولت/پلیس، حفاظت بی‌طرفانه و حداقل مداخله است؛ هر محدودسازی فقط با معیار «ضرر مستقیم و قریب‌الوقوع»، با دلیل عمومی، تصمیم بازبینی‌پذیر و بندِ غروب ممکن است.

۱) اعلام ساده (حداکثر ۲۴ ساعت پیش از شروع)
نام یا گروه برگزارکننده؛ زمان/مکان/مسیر؛ برآورد جمعیت؛ مسئول ایمنی؛ دسترسی برای خبرنگاران و ناظران مستقل.

۲) طرح ایمنی و دسترس‌پذیری
مسیرهای امن خروج؛ تیم انتظاماتِ مدنی؛ کمک‌های اولیه؛ رمپ/مسیر قابل‌عبور برای افراد دارای معلولیت؛ ترجمهٔ زنده/زبان اشاره؛ پوشش چندزبانهٔ پیام‌ها.

۳) نقش پلیس/نیروهای حفاظت
حائل بی‌طرفانه بین گروه‌های مخالف؛ منع ابزارهای جمعیِ سرکوب‌گر (اسپری/گلولهٔ ساچمه‌ای/قطع جمعی مسیرها) مگر در ضرر قریب‌الوقوع؛ پوشش بدنی با کد شناسایی قابل رؤیت؛ فیلم‌برداری مجاز برای روزنامه‌نگاران/نظارگران.

۴) مستندسازی و نظارت مدنی
حضور ناظران آموزش‌دیده؛ ثبت تخلفات احتمالی؛ مسیر شکایت سریع به قوهٔ چهارم؛ انتشار گزارش پسینی ظرف ۷ روز.

۵) فضای دیجیتال و اضطرار
قطع/کندی سراسری اینترنت ممنوع؛ در صورت ضرورتِ مدیریت هدفمند ترافیک، الزامی است: DIA + گزارش عمومی + بند غروب (۳۰–۹۰ روز) + نظارت هنجاری/قضایی.

۶) الگوی «اعلام تجمع» (نمونهٔ یک‌صفحه‌ای)
زمان/مکان/مسیر؛ برآورد جمعیت؛ مسئول ایمنی/تماس؛ طرح دسترس‌پذیری؛ پیوندِ «قواعد رفتاری» و «مسیر شکایت». (پیوستِ نمونهٔ فرم به انتهای سند اضافه می‌شود.)

پیوست C — «هشت نمی‌توانم» اجرایی 

۱) خارج از اختیارات شمرده عمل نمی‌کنم. 

۲) بودجهٔ پنهان خرج نمی‌کنم. 

۳) بدون پروتکل دادهٔ باز سیاست تصویب نمی‌کنم. 

۴) آزادی بیان/تشکل را فقط با DIA + دادرسی مستقل + بند غروب می‌توانم محدود کنم. 

۵) تبعیضِ زبانی/ملّی/جنسیتی/منطقه‌ای روا نمی‌دارم. 

۶) وضع اضطراری را بی‌پایان تمدید نمی‌کنم.

 ۷) انتصاب تک‌منبعی انجام نمی‌دهم.

 ۸) پروژه‌ای که بدترین وضعیت‌ها را بدتر کند تصویب نمی‌کنم.

پیوست D — الگوی آیین‌نامهٔ «قوهٔ چهارم» هنجاری

مأموریت: داوریِ هنجاریِ حقوق‌محور برای مهار مداخلات خودسرانه و حفظ سه گاردریل در حوزه‌های برابری/تبعیض، داده/حریم، اطلاعات عمومی/رسانه، تدارکات باز، و انتخابات/مشارکت.

۱) ترکیب و انتصاب
هیأت عالی ۹–۱۵ نفره با انتصاب سه‌منبعی: یک‌سوم انتخاب‌شده (پارلمان/شوراها)، یک‌سوم قرعه‌کشی مدنی (با غربالگری صلاحیت)، یک‌سوم دانشگاهی/حرفه‌ای (با رأی انجمن‌های مستقل). بودجهٔ مصون، آیین تضاد منافع، انتشار دارایی/روابط، و گزارش‌ سالانهٔ عملکرد.

۲) صلاحیت‌ها
صدور دستور توقف/اصلاح سیاست/پروژه‌های ناقض گاردریل‌ها؛ مطالبه و ارزیابی DIA؛ نظارت بر اتاق شیشه‌ایِ قراردادها؛ رسیدگی به شکایات تبعیض/نقض حریم/مسدودسازی اطلاعات؛ نظارت هنجاری بر فرآیندهای مشارکت/انتخابات.

۳) روند کار و دادرسی هنجاری

  • دریافت و غربال: ثبت شکایت/درخواست عمومی یا ارجاع؛ انتشار «پروندهٔ عمومی».

  • زمان‌بندی نمونه: ۱۰ روز برای پذیرش، ۳۰ روز رسیدگی، ۷ روز انتشار رأی؛ در موارد اضطرار، قرار موقت توقف ظرف ۴۸ ساعت.

  • استاندارد استدلال: «دلیل عمومی» و نسبت با سه گاردریل؛ سنجش اثر بر گروه‌های درحاشیه؛ آزمون بدیل‌ها.

  • بازبینی و غروب: همهٔ قرارها/آیین‌نامه‌ها زمان‌مند و بازبینی‌پذیر؛ منع تبدیل استثنا به قاعده.

۴) توزیع افقی/عمودی و سطح‌بندی
ایجاد پنل‌های محلی/استانی و یک هیأت ملی، با اختیارات و ممنوعیات شمرده برای پیشگیری از تمرکز؛ هماهنگی با پروژه‌های دوقلو (داخل/دیاسپورا) برای هم‌استانداردسازی دادهٔ باز، DIA و داوری هنجاری.

۵) پیوند با «سوگند هشت‌گانهٔ نمی‌توانم»
الزام مدیران/مقامات به سوگند عملی (خرج پنهان، تصمیم بی‌دادهٔ باز، تمدید بی‌پایان اضطرار… ممنوع) و قابل پیگرد در قوهٔ چهارم. 

مشترک دریافت آخرین مقالات و پادکستهای ما شوید

سعید پیوندی

سویهٔ اسلامی حکومت دین‌سالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم به‌معنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی می‌کنند. قدرت بی‌انتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کرده‌اند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیض‌های دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروه‌های بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن می‌سازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضل‌الله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به ‌معنای برابری انسان‌ها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غرب‌زده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضل‌الله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهه‌های بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمان‌های اسلام‌گرایان، از نواب صفوی و آیت‌الله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوت‌های گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دین‌سالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همه‌پرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگ‌بنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیت‌الله خمینی با وجود آن‌که میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آن‌جا قابل‌پذیرش می‌دانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دین‌سالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط می‌کرد و نمی‌توانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهه‌های بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردم‌سالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دست‌بالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروه‌های گستردهٔ مردم به‌ویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برون‌رفت از بن‌بست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر می‌پروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنش‌های میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمی‌شود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جست‌وجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاج‌زاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران می‌خواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما می‌بایست ناکامی‌ها و سرخوردگی چندگانه را تجربه می‌کردند تا به دوران افسون‌زدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاح‌طلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، به‌طور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آن‌چه امروز به‌طور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینی‌مالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأی‌گیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آن‌ها پیشنهاد می‌کند، به نظام دینی امکان می‌دهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقه‌ای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی به‌گونه‌ای ضداخلاقی ناکامی‌ها و بن‌بست‌های حکومت را به گردن رأی مردم می‌اندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دین‌سالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده می‌شود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأی‌گیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهی‌شده به نام رأی‌گیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمان‌های مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادی‌های چندانی برخوردارند و نه انتخاب‌شدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصل‌الخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالت‌های قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شده‌‌اند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابی‌اند، بی‌اثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش می‌گیرد، تصمیم‌گیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروم‌مانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برون‌رفت از این بن‌بست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟