مانیفست ژن ژیان ئازادی رنسانس سیاسی و اجتماعی

سرآغازِ آینده‌ای نو برای ایران

به «ایران، زندگی و آزادی» خوش آمدید؛ ابتکاری فراگیر که در جستجوی تدوین یک قرارداد اجتماعی نوین برای ایران است. ما در کنار هم، در مسیر شکل‌دهی جامعه‌ای گام برمی‌داریم که از هرگونه سلطه (Dominion) رها و بر ارزش‌های برابری جنسیتی، کرامت انسانی و آزادی از هرگونه سلطه بنا شده باشد. این حرکت بزرگ، با الهام از اندیشه‌های نو‌جمهوری‌خواهانه (New Republicanism) فیلیپ پتیت، به دنبال برپایی ساختاری است که در آن، هیچ‌کس تحت سلطه‌ی دیگری نباشد و «قدرت» در خدمت همگان تعریف شود.

در این سفر تاریخی، ما شما را دعوت می‌کنیم تا نقش‌آفرین باشید: همراهی کنید، ایده‌هایتان را به اشتراک بگذارید و در تدوین متون و مانیفست‌هایی مشارکت کنید که به مرور منتشر خواهند شد. مانیفست‌های ده‌گانه‌ی ما، نقشه‌ی راهی برای رسیدن به جامعه‌ای عادلانه و پایدار است؛ جامعه‌ای که تمامی ایرانیان—فارغ از جنسیت، مذهب، ملیت و عقیده—در آن احساس امنیت، آزادی و کرامت کنند.

چرا «ژن ژیان ئازادی»؟

«ژن ژیان ئازادی» که ریشه در زبان کردی دارد (ژن به معنای زن)، سال‌هاست تبدیل به شعاری فراگیر در مبارزات مدنی شده است. این عبارت نمادی از احترام به تنوع ملیتی و زبانی ایران، و هم‌زمان صدایی رساتر برای حق تعیین سرنوشت و آزادی از هرگونه تبعیض است. ما بر این باوریم که احترام به حقوق زنان، اقوام، ادیان و تمامی اعضای جامعه، راهی استوار برای دست‌یابی به همبستگی ملی و رهایی از سلطه است.

  • ژن (زن): نشانی از عزت و کرامت زن و تأکید بر حقوق برابر جنسی و جنسیتی.
  • ژیان (زندگی): پاسداشت زندگی آزاد و شایسته‌ی هر انسان.
  • ئازادی (آزادی): ندایی رسا برای رهایی از ظلم، بی‌عدالتی و هر شکل از سلطه‌ی ساختاری.

اکنون زمان آن فرا رسیده که در مسیر شکل‌دهی یک قرارداد اجتماعی نوین گام برداریم—جامعه‌ای که در آن همهٔ افراد، فارغ از جنسیت، باور دینی یا ملیت , قدرت تأثیرگذاری و آزادی همکاری داشته باشند. با مطالعهٔ «مانیفست ژن ژیان ئازادی» و ثبت ایمیل خود در خبرنامه، بخشی از این رنسانس سیاسی و اجتماعی باشید. در کنار ما، ایده‌های‌تان را بشنویم، پرسش‌های‌تان را مطرح کنید و برای ساختن ایرانی آزاد از سلطه، گام‌های عملی برداریم.

چشم‌انداز ما: با هم، برای آینده‌ای بهتر

پروژه‌ی «مانیفست ژن ژیان ئازادی» فقط یک فراخوان اصلاحات نیست؛ بلکه حرکتی بنیادین برای ایجاد بسترهای دموکراتیک، پایدار و بدون سلطه است. همه‌ی ما حق داریم در سرنوشت خویش نقش داشته باشیم و حکومتی را برپا کنیم که از اعتماد، پاسخگویی و احترام متقابل شکل گرفته باشد. این پروژه، در کنار همه‌ی تفاوت‌ها و تضادها، محلی برای گفت‌وگوی مستمر و قدرتمندسازی تک‌تک ایرانیان است.

در همین راستا، در ده مانیفست پیاپی تلاش می‌کنیم گام‌به‌گام مهم‌ترین مسائل بنیادین را واکاوی کنیم. هر مانیفست، با زیرمحورهای کلیدی، نقشه‌ی راهی برای آینده ترسیم می‌کند و نشان می‌دهد چگونه می‌توان از مسیر همکاری و همفکری، به جامعه‌ای آزاد، عادلانه و پایدار دست یافت.

مأموریت ما: تدوین یک قرارداد اجتماعی نوین

ما در این پروژه به دنبال نگارش و ترویج مانیفست‌هایی هستیم که به‌تدریج اجزای مختلف یک قرارداد اجتماعی نوین را تبیین می‌کنند. این مانیفست‌ها دربرگیرنده‌ی ارزش‌ها، اصول و راهکارهایی هستند که هر ایرانی در آن‌ها صدای خود را می‌یابد و نقش مهمی در ساختن آینده‌ی ایران ایفا می‌کند. مهم‌ترین ویژگی این حرکت، ایجاد بستری برای گفت‌وگویی باز و بدون سانسور است؛ فضایی برای طرح ایده‌ها و گفت‌وگوهای جمعی حول محورهایی چون برابری سیاسی، عدالت اجتماعی، آزادی از سلطه، توسعه‌ی پایدار و حق تعیین سرنوشت.

 

جدول زمان‌بندی و محورهای اصلی مانیفست ژن ژیان ئازادی

چگونه می‌توانید مشارکت کنید؟

پیوستن به خبرنامه: با ثبت ایمیل خود، به‌روزترین اخبار، رویدادها و مانیفست‌های جدید را دریافت کنید.

مطالعه و نقد مانیفست‌ها: در هر مرحله، متن مانیفست‌ها را بخوانید و نقد یا پیشنهادهای خود را از طریق فرم تماس با ما یا شبکه‌های اجتماعی ارائه دهید

تشکیل گروه‌های محلی: در شهر یا منطقه‌ی خود، حلقه‌های گفت‌وگو و رویدادهای کوچک ترتیب دهید؛ ایده‌هایتان را به اشتراک بگذارید و نظرات جمع را جمع‌آوری کنید.

اشتراک‌گذاری پیام: با بهره‌گیری از فضای مجازی، دوستان و آشنایان خود را دعوت کنید تا از این حرکت حمایت کنند.

کمک‌های مالی و مشارکت داوطلبانه: در صورت تمایل به حمایت مالی، مشارکت در تولید محتوا یا هر نوع همراهی دیگر با ما در تماس باشید.

مشترک دریافت آخرین مقالات و پادکستهای ما شوید

سعید پیوندی

سویهٔ اسلامی حکومت دین‌سالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم به‌معنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی می‌کنند. قدرت بی‌انتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کرده‌اند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیض‌های دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروه‌های بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن می‌سازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضل‌الله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به ‌معنای برابری انسان‌ها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غرب‌زده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضل‌الله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهه‌های بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمان‌های اسلام‌گرایان، از نواب صفوی و آیت‌الله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوت‌های گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دین‌سالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همه‌پرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگ‌بنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیت‌الله خمینی با وجود آن‌که میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آن‌جا قابل‌پذیرش می‌دانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دین‌سالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط می‌کرد و نمی‌توانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهه‌های بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردم‌سالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دست‌بالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروه‌های گستردهٔ مردم به‌ویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برون‌رفت از بن‌بست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر می‌پروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنش‌های میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمی‌شود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جست‌وجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاج‌زاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران می‌خواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما می‌بایست ناکامی‌ها و سرخوردگی چندگانه را تجربه می‌کردند تا به دوران افسون‌زدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاح‌طلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، به‌طور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آن‌چه امروز به‌طور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینی‌مالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأی‌گیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آن‌ها پیشنهاد می‌کند، به نظام دینی امکان می‌دهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقه‌ای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی به‌گونه‌ای ضداخلاقی ناکامی‌ها و بن‌بست‌های حکومت را به گردن رأی مردم می‌اندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دین‌سالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده می‌شود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأی‌گیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهی‌شده به نام رأی‌گیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمان‌های مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادی‌های چندانی برخوردارند و نه انتخاب‌شدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصل‌الخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالت‌های قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شده‌‌اند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابی‌اند، بی‌اثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش می‌گیرد، تصمیم‌گیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروم‌مانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برون‌رفت از این بن‌بست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟