مانیفست ژن ژیان ئازادی رنسانس سیاسی و اجتماعی

مانیفست پنجم : ساختارهای دموکراسی مشارکتی

«از هنجار تا نهاد سازی »: معماری جمهوری کنفدرالِ بی‌سلطه

چکیده‌ٔ راهبردی

در «مانیفست پنجم» راهبردی گام‌به‌گام برای گذار هماهنگ به یک جمهوری کنفدرالِ حقوق‌محور ارائه می‌شود. سند ابتدا خطر دو سرنوشتِ فروپاشی بی‌برنامه یا بازتولید استبداد را یادآور می‌شود و سپس سه ارزش راهنما—آزادیِ بی‌سلطه، مشارکت فراگیر و مشروعیت پویا—را به معماری نهادی ترجمه می‌کند. این معماری شامل دو مجلس متوازن (۵۸۰ کرسیِ جمعیت‌محور + ۱۱۰ کرسیِ برابری جمعی)، قوهٔ قضائیهٔ گفت‌وگویی با فرایند عدالت ترمیمی، و شورای اجرایی هفت‌نفره با ریاست چرخشی است. در پایان، یک نقشهٔ راه ۱۸ ماهه، از تثبیت اضطراری تا همه‌پرسی دوگانهٔ قانون اساسی، ابزارهای کنترل سلطه و جلوگیری از خلأ قدرت را مشخص می‌کند. مانیفست پنجم پلی است میان اعتراف به ستم تاریخی و طراحی نهادی که هیچ صدایی را خاموش نکند.

این متن بخشی از مجموعهٔ مانیفست‌های «ژن، ژیان، ئازادی» است. 

چرا اکنون باید مسیر گذار را سازمان‌یافته و هماهنگ رقم بزنیم؟

ایران در آستانهٔ گسستی ایستاده که می‌تواند دو سرنوشت کاملاً متضاد رقم بزند: یا به خلأ قدرتِ مشابه عراق ۲۰۰۳ و لیبی ۲۰۱۱ فرو بغلتد، یا با یک کوشش منسجم، نظم تازه‌ای بنا کند که صدای همهٔ گروه‌های زبانی، مذهبی و جنسیتی را در خود جای دهد. نشانه‌های فروپاشی بالقوه هر روز آشکارتر می‌شوند—از «اعتراف مقام‌های حکومتی به ترس از قیام مردمی» در پی درگیری نظامی اخیر تا وخامت رکود اقتصادی و فرار سرمایه. هم‌زمان، اپوزیسیونِ پرشمار در داخل و خارج، به جای توافق بر نقشهٔ راه مشترک، بیشتر وقت خود را صرف رقابت رسانه‌ای و منازعه بر سر جایگاه نمادین می‌کند؛ تجربهٔ شکست ائتلاف واشینگتن در ۲۰۲۳ نمونهٔ روشنی از این واگرایی بود. در چنین بزنگاهی، دو واقعهٔ تازه معنای ویژه‌ای یافته است: نخست، «معاملهٔ اردوغان با کردها» که پس از چهار دهه خونریزی، امکان انتقال مسالمت‌آمیز سلاح به سیاست را در کشور همسایه ثابت کرد؛ دوم، فراخوان میر حسین موسوی برای برگزاری همه‌پرسی و تأسیس مجلس مؤسسان، که از درون حصر خانگی بر ضرورت یک «قرارداد اجتماعی نو» مهر تأکید زد. هر دو پیام می‌گویند: 

زمان گفت‌وگو در چارچوبی ساختار مند —نه واکنش‌های پراکنده—فرا رسیده است.

گره کور «ستم ملّی» و ترس از تجزیه 

رنج تاریخیِ ملت‌های غیرفارس، مانند زخمی است که سال‌ها در زیر روبان «یکپارچگی» پنهان مانده؛ تا زمانی که این زخم را بشکافیم و بپذیریم، هیچ اعتماد پایداری شکل نخواهد گرفت. شعار «ژن، ژیان، ئازادی» نه از مراکز قدرت، بلکه از دل کوهستان‌های کردستان برخاست و به سرعت به زبان‌های فارسی, آذری، عربی، بلوچی و گیلکی ترجمه شد. انکار این منشأ، یعنی نادیده گرفتن ستون فکری و عاطفیِ جنبشی که تاوانش را جوانان با جان پرداختند. وظیفهٔ ما در مانیفست پنجم سه‌گانه است: اعتراف به ستم، جبران به‌واسطهٔ عدالت ترمیمی، و نهادمند کردن برابری تا هیچ نسلی دوباره در این دور باطل گرفتار نشود.

کنفدرالیسمِ حقوق‌محور؛ پلی میان تمامیت ارضی و حق تعیین سرنوشت

راه‌حل پیشنهادی، «کنفدرالیسم حقوق‌محور» است؛ معماری‌ای که مجلس ملّی (بر مبنای جمعیت — ۵۸۰ حوزهٔ ۱۵۰ هزارنفری) را در کنار شورای ملّت‌ها (۱۱۰ کرسی برابر برای ۱۱ منطقه) قرار می‌دهد. هر دو مجلس در تصویت قوانین هویتی، بودجهٔ منابع طبیعی و اصلاح مرزهای داخلی حق وتوی متقابل دارند؛ بنابراین هیچ اکثریت جمعیتی نمی‌تواند به شکل خودسرانه بر سرزمین یا زبان دیگران حکم براند. تمامیت ارضی در این الگو مشروع است، اما مشروط به آزادی بی‌سلطه: اگر ملت‌ها مطمئن شوند درون ساختار کشور به حقوق کامل خویش می‌رسند—آموزش به زبان مادری، مدیریت بومی منابع، و سهم منصفانه در بودجهٔ ملی—انگیزهٔ جدایی‌طلبی عملاً فرو می‌ریزد. این همان تجربه‌ای است که سوئیس با کانتون‌های چندزبانه‌اش و بلژیک با قفل زبانی در کابینه اثبات کرده‌اند.

بار روانی ترس؛ چگونه آن را بی‌اثر کنیم؟

سال‌ها تبلیغ رسمی، ترس از «تجزیه» را به کابوس بخش بزرگی از جامعهٔ فارس بدل کرده است. اما همین ترس، هنگامی بهانهٔ سرکوب شد که حقیقت ستم ملی هرگز در رسانهٔ رسمی بازتاب نیافت. گام نخست، آن است که بی‌پرده و بی‌واسطه به رنج مردمانی گوش بسپاریم که دور از مرکز، بارِ سنگینِ حاشیه‌نشینی و سیاست‌های همسان‌سازی و جابه‌جایی اجباری را به دوش کشیده‌اند؛ خواه کردهای مهاباد و جوانرود باشند، خواه بلوچ‌های زاهدان و رَسَک، یا حتی فارس‌های بندرعباس و کرمان که سال‌ها صدای‌شان در هیاهوی مرکز گم شده است. تنها از رهگذر این شنیدنِ مسئولانه—و به رسمیت‌شناختن دردِ مشترکشان—می‌توان اعتماد تازه‌ای بنا کرد و مسیر جبران و برابری نهادمند را آغازید. دومین گام، جبران نهادی است: سهمیهٔ بودجه‌ای برای بازسازی مدارس دو‌زبانه، تضمین نمایندگی حداقلی هر ملت در دولت، و کمیسیون حقیقت و آشتی که روایات سرکوب‌شده را ثبت و به رسمیت بشناسد. شاخص «رنج ترمیم‌شده»—که سالانه وضعیت جبران مادی و سیاسی را می‌سنجد—در متن قانون اساسی گنجانده می‌شود تا تعهد به درمان، صرفاً شعاری اخلاقی نباشد.

چرا باید اکنون سر میز بنشینیم؟

حکومت تهران در بیانیه‌های رسمی اعتراف کرده که «از خیزش مردمی هراس دارد» و شکست‌های امنیتی‌اش را با برچسب «نفوذ» توجیه می‌کند؛ نشانه‌ای آشکار از تحلیل رفتن مشروعیت و شکننده‌بودن ساز‌وکارهای قدرت در مقابلِ بحران‌های هم‌زمانِ اقتصادی، زیست‌محیطی و ژئوپلیتیک.  تجربهٔ ترکیه—که پس از چهار دهه سرکوب نهایتاً تن به گفت‌وگو با پ.ک.ک و آغاز خلع سلاح داد —یادآوری می‌کند حتی نظام‌هایی با «چنگال آهنین» ناگزیر به باز کردن درِ مذاکره می‌شوند؛ چه رسد به ساختاری که با خیزش «ژن ژیان ئازادی» لرزه بر ستون‌هایش افتاده است. اگر ما، مخالفان پراکنده، نقشهٔ مشترکی ارائه نکنیم، خلأ قدرت را بازیگران خارجی و میلیشیای داخلی پُر خواهند کرد؛ واگرایی گروهی از اپوزیسیون در نشست ۲۰۲۳ واشینگتن هشداری بود که چطور جدل بر سر پرچم و چهرهٔ سمبلیک می‌تواند یک ائتلاف را در نطفه خفه کند.

 

معیارهای ارزشی برای متن آیندهٔ قانون اساسی

اصل هنجاری

توضیحنمونهٔ بین‌المللیمنبع
آزادی به‌مثابهٔ بی‌سلطگیهر جا قدرت بتواند خودسرانه مداخله کند، آزادی نقض می‌شود.شرط اکثریت دوسویه در سوئیس برای مصوبات فدرالSwiss Parliament
مشارکت فراگیردست‌کم ۵۰ ٪ زنان و ۱۰ ٪ نمایندگان آشکارا LGBTQ در نهادهای منتخب؛ کمبود با الگوی «بهترین ناکامان» جبران می‌شود.رزرو ۳۰ ٪ کرسی برای زنان در تانزانیا و مکانیسم Best Loser در موریسACE ProjectWikipedia
مشروعیت پویابازنگری ده‌سالهٔ متن، تا قانون به سنگ‌نبشتهٔ تغییرناپذیر بدل نشود.بازنگری ۱۹۹۶ پس از قانون اساسی انتقالی آفریقای جنوبیWikipedia
عدالت ترمیمیشاخص «رنج ترمیم‌شده» هر سال ترکیب بودجهٔ جبرانی، سهمیهٔ سیاسی و اقدامات آشتی را می‌سنجد.کمیسیون حقیقت و آشتی آفریقای جنوبیWikipedia
توازن نهادیمجلس ملّی (۵۸۰ کرسی متناسب جمعیت) + شورای ملّت‌ها (۱۱۰ کرسی برابر منطقه‌ای)؛ هیچ قانون دربارهٔ زبان، دین یا منابع طبیعی بدون تأیید هر دو مجلس تصویب نمی‌شود.برابری زبانی در کابینهٔ فدرال بلژیک (ماده ۹۹ قانون اساسی)senate.be

 

ستون‌های طرح ده‌سالهٔ گذار

مطالعهٔ روندهای موفق انتقال در آفریقای جنوبی (CODESA ۱۹۹۱)، تونس (گفت‌وگوی چهارجانبه ۲۰۱۳) و شیلی (همه‌پرسی ۱۹۸۸) نشان می‌دهد که سه شرط برای عبور کم‌هزینه از وضعیت انقلابی لازم است:

  1. ستاد تثبیت اضطراری (روز ۱–۹۰)
    نهاد مدنیِ سه‌گانه (امنیت، خدمات پایه، نظارت بر نیروهای مسلح) با الگوی «کمیته‌های حفاظت شهری» تونس ۲۰۱۳ وظیفهٔ آرام‌سازی فوری اوضاع را بر عهده می‌گیرد.
  2. تقویم شفاف قانون‌گذاری (ماه ۴–۳۶)
    از تصویب آیین‌نامهٔ کمیسیون انتخابات در ماه نهم تا اتمام بازنگری پنج‌سالهٔ قانون اساسی در سال دهم، تمام گام‌ها ضرب‌الأجل دقیق دارند؛ در شیلی ۱۹۸۸ همین شفافیت بود که گذار از دیکتاتوری را تسریع کرد.
  3. چارچوب مشارکتی نگارش قانون اساسی
    مجلس مؤسسان ۳۰۰ نفری پیشنهادی به‌گونه‌ای طراحی شده است که هم نمایندگی خردِ محلّی را تضمین کند، هم از سلطهٔ یک بلوک پرهیز کند، و هم به تخصص‌های مدنی و صدای اقلیت‌های کم‌جمعیت جا بدهد. ترکیب زیر این سه هدف را هم‌زمان برآورده می‌کند؛ ضمن آن‌که هر اصلِ پیشنهادی فقط زمانی تصویب می‌شود که دو سومِ کلِ اعضا و اکثریتِ هر یازده هیئت منطقه‌ای رأی موافق بدهند—تا بن‌بست ملیتی شبیه عراق ۲۰۰۵ تکرار نشود.

بلوک نمایندگی

کرسیشیوۀ گزینش

نقش/هدف ضدسلطه

حوزه‌ای۲۰۰برگزیده از ۵۸۰ حوزهٔ ۱۵۰ هزارنفری؛ سپس تقطیر سراسری به روش «باقی‌ماندهٔ بزرگ‌تر»برابری فردی و شنیدنِ صدای هر محلّه
منطقه‌ای۶۰رأی غیرمستقیم در ۱۱ شورای ملّت‌ها (هر منطقه ۵ یا ۶ کرسی بر پایهٔ جمعیت)برابری جمعی؛ سپر تنوّع ملّی/استانی
جامعهٔ مدنی (تخصصی)۳۰معرفی و رأی در مجامع: ۱۰ حقوق‌دان، ۵ جامعه‌شناس، ۵ اقتصاددان عدالت‌محور، ۳ بهداشت اجتماعی، ۳ محیط‌زیست، ۲ فناوری شفافیت، ۲ فرهنگ/هنر بومیپیوند دانش کاربردی و مطالبات میدانی
اقلیت‌های هویتی/مذهبی۱۰انتخابات درون‌جامعه‌ای بین ارمنی، آشوری، یهودی، بهائی، زرتشتی، ایزدی، یارسان، مندایی، سنّی و LGBTQ+تضمین آزادی ایمان و گرایش؛ صدای کوچک‌ترین گروه‌ها

 

نسبت‌بندی مجلس مؤسسان – سپر ضدّ سلطه

قفل دوگانهٔ جمعیت و سرزمین—که در سوئیس و بلژیک نیز مانع دیکتاتوری اکثریت است —میزان نفوذ هر بلوک را متوازن می‌کند.

دعوت پایانی: از تحلیل به عمل هماهنگ

«نقشهٔ ده‌سالهٔ گذار» و ترکیب مجلس مؤسسان سندی باز و قابل اصلاح است؛ اما نمی‌توان آن را نادیده گرفت. پرسش کلیدی این است: اگر فردا نظام فروریخت، چه خواهیم کرد؟ سکوت یا تعویق یعنی تسلیم میدان به نیروهایی که نه رنج ملّت‌های این سرزمین را شناخته‌اند و نه به آزادیِ بی‌سلطه باور دارند. بیایید همین امروز، با پذیرش دردهای مشترک و تکیه بر ارزش‌های آزادی، مشارکت و مشروعیت پویا، بر سر میز بنشینیم و گذار را سازمان‌دهی کنیم؛ فردا دیر است.

«نقشهٔ ده‌سالهٔ گذار» و ترکیب پیشنهادی مجلس مؤسسان چارچوبی باز و قابل ویرایش‌اند؛ امّا کنار گذاشتن آن‌ها برابر است با خلع سلاحِ خویش در برابر خلأ قدرت. نشانه‌های فرسایش مشروعیت حاکمیت آشکار است: خودِ مقامات تهرانی از «خیزش مردمی» بیم دارند و ناکامی‌های امنیتی را با شعار «نفوذ دشمن» توجیه می‌کنند. نرخ تورمِ فراتر از ۵۰ ٪ و کاهش شدید ارزش پول ملی، هر روز آتش نارضایتی را شعله‌ورتر می‌کند. از این رو، آنچه در ادامهٔ مانیفست پنجم می‌آید نه نسخه‌ای مقدّس، بلکه «پیشنهاد چارچوب همکاری» است؛ نقشه‌ای که با تکیه بر سه ارزش بنیادین—آزادی بی‌سلطه، مشارکت فراگیر، مشروعیت پویا—کلیهٔ فعالان مدنی، ملیتی  صنفی و جنسیتی می‌توانند آن را نقد، اصلاح و تکمیل کنند. به جای تأکید بر رهبر نمادین یا پرچم تاریخی، از شما دعوت می‌کنیم حولِ همین جدول‌ها و ضرب‌الأجل‌ها، کارگروه‌های مشترک پژوهش، رسانه، سازماندهی و تأمین مالی تشکیل دهید؛ زیرا فردا برای ساختن این میز ممکن است دیر باشد.

مانیفست شمارهٔ ۵ : ساختارهای دموکراسی مشارکتی

«از هنجار تا نهاد سازی »: معماری جمهوری کنفدرالِ بی‌سلطه

هدف : ایجاد راههایی برای مشارکت مستمر مردم در تصمیم گیری ها موضوعات اصلی مدلهای حکمرانی مشارکتی

. چرا مانیفست پنجم؟

چهار مانیفست نخست، از «حق تعیین سرنوشت» تا «عدالت و برابری»، نقشهٔ هنجاریِ گذار به جمهوریِ بی‌سلطه را رسم کرد. اکنون زمان آن است که از ساحت نظری به قلمرو نهادسازی گام برداریم و نشان دهیم چگونه معماری حکومتی می‌تواند خود را با سه بُعد آزادی به مثابهٔ بی‌سلطگی ، مشارکت فراگیر و مشروعیت پویا هم‌آهنگ کند.
هدف این مانیفست، طراحی مسیری است که در آن شهروندان نه‌فقط «رأی‌دهندهٔ مقطعی»، بلکه قانون‌گذاران بالقوه و نگهبانان فعال آزادی باشند.

سه سطحِ به‌هم‌پیوسته‌‌ای که باید هم‌زمان پاسخ بگیرند چنین‌اند:

  1. کنترل و پاسخ‌گویی مردمی – تا قدرت، فارغ از قصد خیر یا شر حاکمان، در مدار نظارت دائمی بماند.
  2. طراحی قانون اساسی پیش‌گیرنده از سلطه – از طریق تفکیک قوا، نظام دو مجلسی و تمرکززدایی عمیق.
  3. هنجارهای مدنیِ نقد و اعتراض – زیرا اعتماد کور، همان‌قدر خطرناک است که بی‌اعتمادیِ مطلق.

 این سه ساحت، کفِ انتظاری را می‌سازد که یک دولت –حتی اگر به عدالتِ کامل نرسد– باید در خدمت منافع عمومی بایستد و جلوی بازتولید رنج را بگیرد. 

۲. عدالت دموکراتیک در یک جمهوری کنفدرال

عدالتِ مطلوب این مانیفست، دو وجه ناگسستنی دارد:

  • عدالت اجتماعیِ افقی – رفع سلطه و تبعیض میان شهروندان: برابری فرصت‌ها، دسترسی عادلانه به خدمات، و زدودن نابرابری‌های فرهنگی و ساختاری. 
  • عدالت دموکراتیکِ عمودی – مهار سلطهٔ حکومت بر مردم: آزادی سیاسی، شفافیت، حق اعتراض و سازوکارهای مؤثر پاسخ‌گویی.

به‌هم‌پیوستگی این دو وجه همراه با مشارکت فعال مردم، سه ستون «آزادیِ بی‌سلطگی» را که در مانیفست‌های پیشین ترسیم شد، کامل می‌کند.

 

۲٫۱ چهار اصل راهنما برای حکمرانی بی‌سلطه

  1. خودگردانیِ ملی / منطقه‌ای
    هر «استان–مِلّت» (province‑nation) حق دارد در حوزهٔ آموزش، زبان، فرهنگ و پلیس محلی سیاست‌گذاری کند؛ تا از قیمومت مرکز رها باشد و سلطهٔ افقی کاهش یابد.
  2. همبستگی مالی و حقوقی
    نظام مالیات سراسری، سیاست خارجی مشترک و استانداردهای یکنواخت حقوق بشر تضمین می‌کند که سلطهٔ عمودی دولت‌های منطقه‌ای بر اقلیت‌های درونی جای رشد نیابد.
  3. چندکانونی‌بودن (Polycentricity)
    تقسیم عمودی و افقی قدرت در لایه‌های موازی کنفدرال و منطقه‌ای، اصل «کنترل و موازنه» را پویا می‌سازد و از تمرکز ارادهٔ مسلط جلوگیری می‌کند.
  4. مشارکت و نظارت مردمی
    فراتر از انتخابات ادواری، ابزارهایی چون بودجهٔ مشارکتی، کنوانسیون‌های شهروندی و حق اعتراض قانونی، شهروندان را «نگهبانان دائمی آزادی» می‌کند.

این چهار اصل، حق تعیین سرنوشت را از شعار به سازوکار قابل سنجش بدل می‌سازند.

۲٫۲ معماری حکومتی «استان–مِلّت»

در جمهوری کنفدرال حقوق‌محور، هر منطقه موظف است قانون اساسی محلی خود را بنویسد؛ اما تنها در صورتی تأیید می‌شود که سه شرط را برآورده کند:

  1. بازتابِ اصول هنجاری مشترک – آزادی بی‌سلطگی، مشارکت فراگیر و مشروعیت پویا باید در متن محلی جاری باشد. 
  2. مشارکت و برابری اقلیت‌ها – سازوکارهایی شفاف برای حضور برابر جنسیتی، زبانی، دینی و هویتی در نهادهای منطقه‌ای.
  3. قابلیت ارزیابی متقابل – رقابت دموکراتیک میان مناطق بر سر موفقیت در تبدیل اصول به سیاست‌های عینی، از راه شاخص‌های قابل اندازه‌گیری صورت می‌گیرد.

نظام دو مجلسی و قوهٔ قضائیهٔ گفت‌وگویی که در ادامهٔ مانیفست به تفصیل می‌آید، ضامن آن است که هیچ سطحی از حکومت –محلی یا ملی– به سلطهٔ پایدار تبدیل نشود و «مثلث آزادی/مشارکت/مشروعیت» در عمل به هم گره بخورد. 

با این معماری پیشنهادی، جمهوری آینده‌ی ایران نه بر مبنای «توازن هراس» بلکه بر پایهٔ توازن مسئولیت‌ها شکل می‌گیرد: مسئولیت دولت مرکزی برای تضمین همبستگی ملی، مسئولیت استان‌ها برای پاسداری از کثرت درونی، و مسئولیت شهروندان برای مشارکت فعال و نظارت پیوسته. به این ترتیب، فرآیند تصمیم‌سازی از مالکیت انحصاری سیاست‌مداران بیرون می‌آید و به کنش عمومیِ شهروندان گره می‌خورد؛ دقیقاً همان جایی که نظریهٔ آزادیِ بی‌سلطگی آن را جای می‌دهد.

۲٫۳ چهار اصل راهنما

اصل

توضیح

پیوند به مانیفست

خودگردانی ملّی/منطقه‌ای

هر «استان–ملّت» حق تدوین سیاست‌های فرهنگی، آموزشی و پلیسیِ خویش را دارد.

رفع سلطهٔ افقی؛ آزادی گروه‌ها از قیمومیت مرکز

همبستگی مالی و حقوقی

مالیات سراسری، سیاست خارجی، و استانداردهای حقوق بشر مشترک می‌ماند.

حفظ منفعت مشترک؛ مهار سلطهٔ عمودی دولت‌های منطقه‌ای بر اقلیت‌های درونی

چند‌کانونی‌بودن

تقسیم قدرت میان نهادهای موازی در سطح فدرال و منطقه‌ای (polycentric).

جلوگیری از تمرکز ارادهٔ حاکم؛ سازوکار‌های «کنترل و موازنه»

مشارکت و نظارت مردمی

انتخابات، بودجهٔ مشارکتی، کنوانسیون‌های شهروندی و حق اعتراض قانونی.

«مردم نگهبانِ آزادی‌اند»—بعد سوم عدالت دمکراتیک

کنفدرالیسم حقوق‌محور-حق تعیین سرنوشت
مدل سه‌بعدی حق تعیین سرنوشت

۳ – قضائیه: گفت‌وگویی

۳٫۰ مقدمهٔ فلسفی 

دولت، امانت‌دارِ حقوق و تسهیل‌گرِ ارادهٔ متکثر مردم است. سیاست نه با رقابت اراده‌ها، بلکه با مواجهه با چهرهٔ رنج‌کشیدهٔ «دیگری» آغاز می‌شود؛ چهره‌ای که حضورش ما را به پاسخ‌گویی فرامی‌خواند. در این چشم‌انداز، دولت فرمانروا یا سخنگوی اراده‌ای کلی نیست؛ بلکه سازوکاری است برای نهادینه‌کردن مسئولیت اخلاقیِ ما نسبت به دیگری. دولت فقط هنگامی مشروع است که پاسخ‌گو به رنج باشد، نه تابع قدرت؛ رسالتش فراهم‌کردن میدانِ زیستِ بی‌سلطه‌ای است که در آن اراده‌های متکثر بتوانند آزادانه گفت‌وگو کنند و هیچ اراده‌ای—حتی به نام اکثریت—حق خاموش‌کردن یا حذف دیگری را نداشته باشد. این حکومت دو چهره دارد:

  • امانت‌دار: حقوق ذاتی انسان‌ها، صداهای خاموش، و حقِ حضورِ به‌حاشیه‌رانده‌شدگان را حفاظت می‌کند. 
  • تسهیل‌گر: مشارکت واقعی را ممکن می‌سازد، تفاوت‌ها را بازمی‌شناسد بدون آن‌که به سلطه یا تجزیه بلغزد، و عدالت را بر محورِ آسیب‌پذیری—نه صرفاً تساوی شکلی—پی می‌گیرد.

در سنتی که «اخلاق را مقدم بر سیاست» می‌نشاند، نخستین وظیفهٔ ما شنیدن صدای دیگری است؛ قانونی عادلانه تنها زمانی عادلانه می‌ماند که همواره بتواند به آن صدا پاسخ دهد. از این‌رو، قانون اساسی باید خود را پیوسته در معرض بازخواست کسانی ببیند که هنوز سهمی از عدالت ندارند.

 

۳٫۱ معماری دوگانه‌ زیر یک سقف واحد

قوهٔ قضائیهٔ آینده دو بالِ به‌هم‌پیوسته دارد که هر دو در زیر یک سقف نهادی جای می‌گیرند:

  1. شعبهٔ هنجاری (قانون اساسی): نه قاضی با دورهٔ ۹‌ساله، انتخاب‌شده به نسبتِ مساوی از مجلس ملّی و شورای ملّت‌ها، حافظ خط قرمزهای قانون اساسی‌اند. حکم آنان می‌تواند اجرای قانون یا آیین‌نامه‌ای را که با سه اصلِ «آزادیِ بی‌سلطگی، مشارکتِ فراگیر، مشروعیتِ پویا» ناسازگار است، تعلیق یا باطل کند. آرای نهایی به زبانِ قابل‌فهمِ عمومی منتشر می‌شود تا شهروندان بی‌واسطه‌ٔ حقوقدانان در جریان استدلال موافق و مخالف قرار بگیرند. 
  2. شعبهٔ حقوق بشر و رنج اجتماعی: نه قاضی + شش میانجی موضوعی (نمایندگان زنان، محیط زیست، اقلیت‌ها، جامعهٔ LGBTQ+، افراد دارای معلولیت و اقتصادِ عدالت‌محور) ترکیبی می‌سازند که رنج را در ابعاد گوناگونش ببیند. این شعبه دروازهٔ ورودِ شکایت‌هایی است که از «تبعیض ساختاری»، «ترک فعل دولتی» یا «کشمکش بیناجتماعی» زاده شده باشند. پرونده‌ها پس از غربال‌گری، به فرآیند گفت‌وگوی ترمیمی سپرده می‌شوند. 

 

۳٫۲ گفت‌وگوی ترمیمی؛ از قضاوت منفک به داوری مشارکتی

  • منطق: هدف صرفاً صدور حکم نیست؛ بلکه تبدیل تعارض به قرارداد جدیدی است که طرف‌ها با میانجی‌گری قضات و کارشناسان بر سر آن توافق می‌کنند. آزادیِ بی‌سلطگی در این‌جا یعنی توانایی ساختن قاعده به‌جای حذف رقیب. 
  • مراحل عملیاتی (خلاصهٔ روایی): 
  1. غربال‌گری ۱۰ روزه: کمیتهٔ سه‌نفره بررسی می‌کند آیا شکایت واجد معیار رنجِ جمعی/ساختاری هست یا نه. 
  2. آماده‌سازی و شفاف‌سازی اسناد: روایات، داده‌ها و فهرست مطالبات تدوین می‌شود؛ همهٔ طرف‌ها به یک زبان مشترک دست می‌یابند. 
  3. جلسهٔ علنی‌ِ چهارصندلی: قربانی یا نماینده‌اش، مقام مسئول، کارشناس اجتماعی و نمایندهٔ ملّت/صنف روبه‌روی هم می‌نشینند؛ قضات می‌شنوند، می‌پرسند و تضاد روایت‌ها را آشکار می‌کنند. 
  4. نگارش «بستهٔ ترمیمی»: غرامت فردی یا جمعی، اصلاح رویه، ضرب‌الاجل، تعلیقِ بودجهٔ پروژهٔ متخلف، یا آموزش اجباری کارمندان در حکم می‌آید. 
  5. نظارت عمومی در داشبورد «تریماد»: تا اجرای کامل حکم، پرونده باز می‌ماند و شهروندان می‌توانند پیشرفت یا تعلل را ره‌گیری کنند.

این مسیر نه تنها راه گریزی برای مقامات باقی نمی‌گذارد، بلکه مشارکت مدنی را از اعتراض خیابانی به حضور نهادمند ارتقا می‌دهد.

 

۳٫۳ پیوند با سه اصلِ مدلِ مانیفست‌ها

  • آزادی به‌مثابهٔ بی‌سلطگی: شعبهٔ هنجاری هرگونه قانون یا اقدام متمرکزی را که سلطهٔ عمودی (دولت بر مردم) یا سلطهٔ افقی (اکثریت بر اقلیت) تولید کند، متوقف می‌سازد.
  • مشارکت فراگیر: گفت‌وگوی ترمیمی شهروندان را از «رأی‌دهندهٔ مقطعی» به «قانون‌گذار بالقوه» بدل می‌کند.
  • مشروعیت پویا: مکانیسم فرسودگی قانون اساسی تضمین می‌کند که اگر بیش از ۳۰ ٪ آرای نهایی شعبهٔ حقوق بشر، منبع رنج را «ناسازگاری ساختاری» تشخیص دهند، زنگ بازنگری قانون اساسی به صدا درآید؛ بدین‌ترتیب، مشروعیت به‌جای یخ‌زدن در یک متن، در گردش اجتماعی باقی می‌ماند.

 

۳٫۴ حوزهٔ صلاحیت و خطوط قرمز

  • درون صلاحیت گفت‌وگوی ترمیمی: نقض اداری حقوق شهروندی، تبعیض نهادی، کشمکش بیناجتماعی یا پرونده‌های عدالت انتقالی (شکنجه، اعدام‌های جمعی، پاک‌سازی قومی و…).
  • بیرون صلاحیت: جرایم خشنِ فردی (قتل عمد، تجاوز، تروریسم) همچنان در دادگاه کیفری عمومی رسیدگی می‌شود؛ زیرا ماهیت‌شان ترمیم اجتماعی گسترده نمی‌طلبد و پاسخِ کیفری اولویت دارد. این تفکیک از سردرگمی صلاحیتی جلوگیری می‌کند و اعتماد عمومی را به اثربخشی هر دو مسیر افزایش می‌دهد. 

 

۳٫۵ چرخهٔ بازنگری و به‌روزرسانی قانون اساسی

هر ده سال یک‌بار، گزارش تجمیعی شعبهٔ حقوق بشر دربارهٔ نقاط داغ سلطه و تبعیض منتشر می‌شود. اگر بیش از یک‌سوم این نقاط به خلأهای قانون اساسی مربوط باشند، کمیسیون بازنگری—متشکل از قرعه‌کشی شهروندی + منتخبان دو مجلس—تشکیل می‌شود و متن اصلاحی را آماده می‌کند؛ اصلاحیه باید از فیلتر همه‌پرسی دوگانه (اکثریت ملّی + اکثریت مناطق) عبور کند. بدین‌سان، «سوپاپ اطمینان» نهادی جایگزین چرخهٔ تاریخی «شورش–سرکوب» می‌شود.

 

۳٫۶ چکیدهٔ کارکرد قضائیهٔ گفت‌وگویی

قضائیهٔ نوین با دو بازوی هنجاری و ترمیمی، سه دستاوردِ اصلی دارد:

  1. صیانت از اصول بنیادین در برابر هر شکل سلطه. 
  2. ترجمهٔ رنج اجتماعی به اصلاح نهادی قابل‌اندازه‌گیری
  3. بازتولید مستمر مشروعیت از رهگذرِ مکانیسم فرسودگی قانون اساسی.

در نتیجه، عدالت از سطح کلام به ساحت تجربهٔ روزمرهٔ شهروندان قدم می‌گذارد: هیچ صدا خاموش نمی‌ماند، هیچ حقّی در حاشیه‌ی سرد قانون منجمد نمی‌شود، و هیچ قدرتی بی‌پاسخ‌گو باقی نمی‌ماند.

۴ – مقننه: دو مجلس، دو منطقِ مهار سلطه

۴٫۰ چرا دو مجلس؟

برای خنثی‌کردن هر دو شکلِ سلطه—‌‌عمودی (دولت/اکثریت بر شهروند) و افقی (اکثریت فرهنگی بر اقلیت‌ها)—‌قوهٔ مقننه‌ٔ جمهوریِ بی‌سلطه باید هم «برابری فردی» را پاس بدارد، هم «برابری جمعی» را. از همین رو، معماری مقننه بر دو پایه استوار است:

۴٫۱ مجلس ملّی: برابری فردی در میدان کوچک

  1. حوزهٔ تک‌کرسی ۱۵۰ هزارنفری

به‌جای حوزه‌های کلانِ چندمیلیونی، هر نماینده از محله‌ای می‌آید که رأی‌دهندگان او را می‌شناسند؛ پاسخ‌گویی، محلی و مستقیم است. شاخص «یک نماینده برای هر ۱۵۰ هزار نفر» سه پشتوانۀ روشن دارد: (۱) میانگین جهانی و منطقه‌ای نمایندگی که طبق داده‌های آزاد IPU نزدیک به 146 هزار نفر به‌ازای هر عضو مجلس است؛ (2) اصل برقراری پیوند محلی در نظریه‌های حقوق اساسی (قانون شورای اروپا) که توصیه می‌کند حوزه‌ها به اندازۀ لازم کوچک باشند تا رأی‌دهنده نمایندۀ خود را بشناسد؛ و (3) قاعدهٔ «ریشهٔ مکعب جمعیت» که می‌گوید اندازۀ مجلس باید در حدی باشد که از رشد بی‌مهار یا کوچک بودن مضر جلوگیری کند. با جمعیت 86.7 میلیونی ایران، 580 کرسی دقیقاً میانگینی متوازن میان نمونه‌های اروپایی (≈100–120 هزار نفر) و کشورهایی با جمعیت بزرگ (هند 1.5–2.6 میلیون نفر) به دست می‌دهد و نسبت کنونی مجلس ایران (≈290 هزار نفر) را به نصف کاهش می‌دهد.

عدد پیشنهادی 580 حدود 30 ٪ بالای این معیار است؛ این مازاد حساب‌شده به سه دلیل توجیه دارد:

  1. پراکندگی جغرافیایی؛ حوزه‌های کوهستانی غرب و شرق اگر بسیار بزرگ باشند عملاً دسترس‌ناپذیرند.
  2. اصلاح شکاف نمایندگی فعلی؛ اکنون نمایندهٔ تهران 10 برابر نمایندهٔ زابل رأی می‌گیرد. افزایش کرسی‌ها نابرابری را کاهش می‌دهد.
  3. حاشیۀ رشد جمعیت تا 2035؛ با فرض رشد آرام به 90 میلیون، نسبت نفر/کرسی به 155 هزار می‌رسد و هنوز در محدودهٔ معیار جهانی باقی می‌ماند.
 مقایسۀ درون‌کشوری

سال

جمعیت

کرسی

نفر/کرسی

1980 (اول انقلاب)

38 م

270

140k

2016 (آخرین اصلاح)

79 م

290

272k

2023 (پیشنهاد)

86.7 م

580

149k

با دو برابر شدن کرسی‌ها، نسبت به عدد ابتدای انقلاب برمی‌گردیم؛ ولی اکنون با ضمانت برابری حوزه‌ها و موازنهٔ مجلس دوگانه.

  1.  همخوانی با تقسیمات اداری, ۸۶ شهرستان از ۴۵۰ شهرستان ایران بین ۰ ۳ ۱  تا ۰ ۷ ۱  هزار نفر جمعیت دارند (SCI 2023)، یعنی ۰ ۵ ۱  هزار دقیقاً با مقیاس طبیعی «شهرستان» منطبق است و نیاز به ترسیم مرزهای غیر واقع را کم می‌کند.

الف. نظام تناسبِ ترجیحی

      1. در حوزه‌های تک‌کرسی، رأی‌گیری با IRV/STV‑1 انجام می‌شود: نامزدها با انتقال ترجیح‌ها تا رسیدن به اکثریت مطلق (۵۰٪ + ۱) رقابت می‌کنند.
      2. در شهرهای بزرگ که چند کرسی می‌گیرند، از M‑STV استفاده می‌شود تا آرای اقلیت‌های پراکنده تلف نشود.

ب. سقف‌های عدالت هویتی 

      1. پس از پایان شمارش نهایی، کمیسیون مستقل (با ترکیب چندحزبی) درصد زنان و نمایندگان آشکارا LGBTQ+ را بررسی می‌کند. حداقل‌های قانونی: ۵۰ ٪ زن و ۱۰ ٪ LGBTQ+ در کل ۵۵۷ کرسی.
      2. اگر مثلا فقط ۲۲۰ زن (به‌جای ۲۷۹) انتخاب شده باشند، ۵۹ کرسی جبرانی به «بهترین زنان ناکام» در همان حوزه‌های خودشان اختصاص می‌یابد—مدلی مشابه تانزانیا و اردن.
      3. به همین ترتیب کمبود نمایندگان LGBTQ+ (کمتر از 56 نفر) با افزوده شدن بهترین ناکامان LGBTQ+ جبران می‌شود.
      4. این افزوده‌ها حوزهٔ خود را حفظ می‌کنند؛ شمار کرسی‌های کل مجلس ممکن است موقتاً به مثلاً 590 برسد، اما در چرخهٔ بعدی کمیسیون سرشماری می‌تواند نقشهٔ حوزه‌ها را بازتقسیم کند تا حجم مجلس پایدار بماند—الهام از تجربهٔ زاپاس «Best‑Loser Seats» در سامانه‌های رزرو شده.
      5. چون کرسی‌های جبرانی بر اساس نتایج واقعی رأی است، مشروعیت حوزه‌ای نماینده تضعیف نمی‌شود؛ این روش بین «لیست‌های سراسری» و «رزرو ثابت» تعادل ایجاد می‌کند.
      6. IRV (Ranked‑Choice) تضمین می‌کند که منتخب هر حوزه اکثریت ترجیحی را دارد و امکان نفوذ پول/رسانه از طریق فهرست‌های ملی منتفی است.
      7. در کلان‌شهری مثل تهران با ۱۰۷ حوزهٔ ۱۵۰ هزارنفری، اقلیت‌های پراکنده (مثلاً کردهای تهران یا عرب‌های اهواز) می‌توانند با انتقال ترجیحی در چند حوزهٔ مجاور حداقل یک کرسی کسب کنند—کاری که در سیستم اکثریتی ساده ممکن نبود.
      8. انعطاف برای آینده: چنان‌چه مشارکت زنان/LGBTQ+ به‌طور طبیعی به سقف برسد، کرسی جبرانی فعال نمی‌شود؛ سازوکار صرفاً حالت ایمنی است—همان منطق «اقدام تبعیض مثبت موقت» در حقوق بین‌الملل.

 

۲ ,۴ جدول کرسی‌های مجلس ملی 

به روزرسانی کامل اعداد براساس تازه‌ترین برآورد رسمی مرکز آمار ایران (SCI، ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۳) نشان می‌دهد جمعیت ایران ۸۶ ٬۷۳۶ ٬۰۰۰ نفر است؛ بنابراین با قاعدهٔ «یک کرسی به ازای هر ۱۵۰ هزار نفر» شمار کرسی‌های پایهٔ مجلس ملّی به ۵۸۰ می‌رسد. جدول زیر ۱۱ منطقهٔ کنفدرالِ پیشنهادی، جمعیت اصلاح‌شده، تعداد کرسی‌ها و توزیع تقریبی این کرسی‌ها میان خرده‌ملت های اصلی را ارائه می‌کند. پس از جدول، مجموع کرسی هر ملت در کل کشور و منطق مفروضات (جمعیتی، ملتی و انتخاباتی) همراه با منابع آمده است.

‎جدول  ۱| جدول مناطق و کرسی‌های پایه (پروژهٔ ۱۵۰ هزارنفری)

#

منطقه / «ملت»

جمعیت ۲۰۲۳ (هزار)

کرسی پایه

تفکیک کرسی میان خرده‌ ملت ها*

1

پایتخت (تهران + البرز)

17 487

117

فارس 82 · آذری 29 · سایر 6

2

فلات مرکزی (اصفهان، یزد، سمنان، قم، مرکزی، قزوین، همدان)

13 747

92

فارس 74 · آذری 14 · لر 4

3

فارس و خلیج فارس (فارس، کرمان، هرمزگان، بوشهر)

12 003

80

فارس 58 · قشقایی 8 · عرب 6 · بلوچ 4 · لر 4

4

آذربایجان (شرقی، غربی، اردبیل، زنجان)

10 158

68

آذری 58 · کرد 9 · سایر 1

5

کاسپین (گیلان، مازندران)

6 056

40

مازندرانی 23 · گیلک 17

6

کردستان (کردستان، کرمانشاه، ایلام)

4 363

29

کرد 25 · فارس 3 · لر 1

7

لرستان/بختیاری (لرستان، کهگیلویه، چهارمحال)

3 618

24

لر 20 · فارس 3 · کرد 1

8

عربستان (خوزستان)

5 074

34

فارس 14 · عرب 12 · لر 8

9

بلوچستان (سیستان‌وبلوچستان)

3 246

22

بلوچ 13 · فارس 9

10

صحرای ترکمن (گلستان شمالی + بخش‌هایی از خراسان شمالی)

2 043

14

فارس 10 · ترکمن 4

11

خراسان بزرگ (رضوی، شمالی، جنوبی)

8 943

60

فارس 48 · کرد 6 · ترکمن 3 · سایر 3

 

جمع

86 738

580

 

*  درصدهای ملتی بر پایهٔ برآورد Minority Rights Group برای سهم ملت ها و مطالعات زبانی ۲۰۱۶ در سطح استان توزیع شده است . اعداد به نزدیک‌ترین عدد صحیح گرد شده‌اند تا جمع هر منطقه برابر کرسی باشد.  جمعیت استانی از برآوردهای 2023 مرکز آمار ایران و پایگاه CityPopulation اخذ شده است.

‎جدول  ۲ | مجموع کرسی‌های هر ملت  در مجلس ملّی

ملیت 

کرسی

مناطق اصلی مبدأ

فارس

301

تقریباً همهٔ ۱۱ منطقه (بیشینه در 1، 2، 3)

آذری

101

مناطق 1، 2، 4

کرد

41

4، 6، 7، 11

لر

37

2، 6، 7، 8، 3

مازندرانی

23

5

گیلک

17

5

عرب

18

3، 8

بلوچ

17

3، 9

ترکمن

7

10، 11

قشقایی (ترک)

8

3

سایر اقلیت‌/مختلط

10

1، 4، 11

 

برای مثال ملت کرد با  جمعیت ≈ ۹ میلیون (۱۰٪ کشور) و کرسی ۴۱ عدد (۷٪ مجلس) را دارا خواهد بود. اختلافِ ظاهری به علت پراکندگی شهری کردها است؛ در کلان‑شهرها با رأی ترجیحی M‑STV امکان تصحیح این کمبود وجود دارد.

 

 مفروضات، روش و منابع اصلی داده‌های جمعیتی

نسبت‌های ملیتی 

  • سهم ملّی ملتها : آذری ۱۶٪، کرد ۱۰٪، لر ۶٪، عرب و بلوچ ۲٪، ترکمن و سایر اقلیت‌ها <۲٪؛ .
  • درون هر استان، درصدها با تلفیق نقشهٔ زبانی ۲۰۱۶ و سرشماری ۲۰۱۶ برآورد شده‌اند؛ برای نمونه ۸۵٪ آذری در شمال‌غرب یا ۷۰٪ فارسی در فارس- کرمان.

 

قاعدهٔ تخصیص کرسی

  • نسبت ثابت ۱ کرسی / ۱۵۰٬۰۰۰ نفر؛ با گرد کردن معمولی (≥ .5 به بالا). این روش در نظام‌های کرسی تک‌نفرهٔ جمعیت محور توصیه می‌شود تا تعادل جمعیتی حوزه‌ها حفظ شود.
  • مجموع کرسی‌های پایه ۵۸۰ است؛ هر ۵ سال کمیسیون ترسیم حوزه‌ها می‌تواند تغییرات جمعیتی را با جابه‌جایی مرز حوزه یا افزودن «کرسی الحاقی» مدیریت کند.
  • چون گرد کردن در همهٔ ملت ها و مناطق به یک نسبت اعمال می‌شود، سهم نسبی هر گروه حداکثر ±۰٫۲ ٪ جابجایی دارد؛ اختلاف کمتر از خطای سرشماری معمول است. 
  • کمیسیون مستقل می‌تواند در دوره‌های بعدی از روش باقی‌ماندهٔ بزرگ‌تر (Largest Remainder) برای توزیع آخرین کرسی‌ها استفاده کند تا اطمینان حاصل شود که انحراف جمعیت/کرسی زیر ۵ ٪ بماند. 

۴٫۳  شورای ملّت‌ها: برابری جمعی، سپرِ تنوّع

برابری جمعی، سپرِ تنوّع بر پایهٔ نقشهٔ ۱۱ منطقه‌ای و جمعیت رسمی ۸۶٫۷ میلیون نفر ارائه می‌شود. هر منطقه همچنان ۱۰ نماینده می‌فرستد (مجموع ۱۱۰ عضو)،‌ امّا ترکیب درون هر کنفدرال به‌نحوی تنظیم است که:

 ۱) دست‌کم یک کرسی برای هر خرده‌ملت های بالای ۵ ٪ در آن منطقه محفوظ بماند، 

۲) یک کرسی برای یک اقلیت دینی محلی محفوظ باشد، 

۳) توازن جنسیتی (۵ زن، ۴ مرد، ۱ LGBTQ/NB) و سهم جوانان (≥ ۱ کرسی زیر ۳۰ سال) رعایت گردد.

۴) قفل افقی – هیچ اکثریت عددی نمی‌تواند سیاست آموزشی یا فرهنگی یک ملّت کوچک‌تر را به نیابت تصویب کند.

۵) قفل عمودی – دولت مرکزی نمی‌تواند بدون چراغ سبز شورا، قانونِ یکسان‌ساز بگذراند.

 جدول زیر ارقام نهاییِ ملیتی و دینی در هر منطقه و جمع کل شورا را نشان می‌دهد؛ سپس منطق فرضیات و منابع مستند آورده شده است.

 

جدول ۳ | شورای ملّت‌ها (۱۱۰ کرسی) ـ تفکیک منطقه‌ای و ملیتی 

#

منطقه

خرده‌ ملتها ≥ 5 ٪ (سهم کرسی در caucusِ ۱۰نفره)

اقلیت مذهبیِ رزروی

ترکیب جنسی/سنی/LGBTQ†

1

پایتخت

فارس 8 · آذری 2

ارمنی‌ـ‌مسیحی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

2

فلات مرکزی

فارس 8 · آذری 1 · لر 1

زرتشتی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

3

فارس و خلیج فارس

فارس 7 · قشقایی 1 · عرب 1 · بلوچ 1

سُنّی‌ـ‌عرب

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

4

آذربایجان

آذری 8 · کرد 2

آشوری‌ـ‌مسیحی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

5

کاسپین

مازندرانی 6 · گیلک 4

بهائی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

6

کردستان

کرد 7 · فارس 2 · لر 1

ایزدی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

7

لرستان/بختیاری

لر 7 · فارس 2 · کرد 1

یارسان (اهل‌حق)

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

8

عربستان (خوزستان)

فارس 4 · عرب 3 · لر 3

مندایی‌ـ‌صابئی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

9

بلوچستان

بلوچ 6 · فارس 4

زرتشتی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

10

صحرای ترکمن

فارس 7 · ترکمن 3

سُنّی‌ـ‌فارس

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

11

خراسان بزرگ

فارس 6 · کرد 2 · ترکمن 1 · سایر 1

اسماعیلی

5 زن (۱ < 30 س) · 4 مرد · 1 LGBTQ

† هر caucus دقیقاً ۵ زن + ۴ مرد + ۱ نمایندهٔ non‑binary/LGBTQ دارد؛ یکی از پنج زن باید زیر ۳۰ سال باشد.

 

جدول۴|  جمع ملیتی شورا (۱۱۰ کرسی)

ملت 

کرسی#

٪ شورا

فارس

48

43.6

آذری

11

10.0

کرد

12

10.9

لر

12

10.9

مازندرانی

6

5.4

گیلک

4

3.6

بلوچ

7

6.4

عرب

4

3.6

ترکمن

4

3.6

قشقایی

1

0.9

سایر

1

0.9

 

الگوی تخصیص کرسی در شورای ملّت‌ها تناسبی با جمعیت ملّی ندارد؛ هر ۱۱ منطقه دقیقاً ۱۰ کرسی می‌گیرد و تنها شرط ملیتی این است که هر گروهی که در آن منطقه ≥ ۵ ٪ است، حداقل یک کرسی داشته باشد. آذری‌ها به‌صورت جغرافیایی تقریباً در دو منطقه متمرکزند—«آذربایجان» و «پایتخت»—و از سقف 10 کرسیِ هر منطقه نمی‌توانند بیشتر کسب کنند (۸ + ۳ = ۱۱). در مقابل، لُرها و کُردها در چند منطقهٔ متفاوت به این آستانه‌ی ۵ ٪ می‌رسند (لُرها در لرستان، عربستان/خوزستان، فارس و خلیج فارس؛ کُردها در کردستان، آذربایجان، خراسان)، بنابراین همان «کرسی حداقلی» در چند نوبت برایشان تکرار می‌شود. نتیجه این‌که نظام «کف تضمینی در هر منطقه» به سود ملتهای پراکنده در چند پهنه است و به زیان ملتی که در یک پهنه‌ی واحد تراکم بالایی دارند.

جمع دینی و هویتی

  • ۱۱ اقلیت دینی متمایز (ارمنی، آشوری، بهائی، ایزدی، یارسان، مندایی، زرتشتی ×۲، سُنّی عرب، سُنّی فارس، اسماعیلی) هر کدام حداقل یک کرسی.
  • ۵۵ زن (۵۰ ٪)، ۴۴ مرد (۴۰ ٪)، ۱۱ non‑binary/LGBTQ (۱۰ ٪).
  • ۱۱ نمایندهٔ جوان (≤ ۳۰ سال).

 

 پایه‌های داده و‌ فرضیات

  1. آستانهٔ ۵ ٪ برای شناسایی خرده‌ ملتها در یک منطقه، تا با واقعیت دموگرافیک منطقه همخوان باشد (اصل نمایندگی واقعی). 
  2. اقلیت دینیِ‌ رزروی در هر منطقه الزاماً متعلق به همان ناحیه است (مثلاً مندایی در خوزستان)، مدل ایرانِ فعلی و قانون اساسی عراق ۲۰۰۵ برای آشوریان و ایزدی‌ها. 
  3. کرسی LGBTQ/NB به‌جای سهمیهٔ ثابت عددی در هرملیت، در سطح caucus طراحی شده تا تبعیض مثبت با بافت جمعیتی هر منطقه متوازن شود (مطالعهٔ مقایسه‌ای کوتاهای جنسیتی و هویتی IDEA).
  4. ۵ زن / ۴ مرد فراتر از معیار ۴۰‑۶۰ کمیسیون اروپا است؛ به سقف ۵۰ ٪ زن می‌رسد اما پارلمان را تک‌جنسیتی نمی‌کند. 
  5. یک کرسی جوان (≤۳۰ سال) در هر منطقه، الگوبرداری از مدل مجلس فنلاند و پارلمان‌های اسکاندیناوی برای باز کردن فضای سیاسی به نسل Z.
  6. اصلاح دوره‌ای: کمیسیون آمار و برابری موظف است هر ۱۰ سال، آمار جمعیتی و ترکیب هویتی را بازنگری کند تا توزیع صندلی‌ها با تغییرات مهاجرتی یا رشد قومی تطبیق یابد—اصل «پویا بودن مشروعیت» در مانیفست
  7. ترکیب ملی ایران : فارس 61٪، آذری 16٪، کرد 10٪، لر 6٪، بلوچ و عرب 2٪، ترکمن ≈ 2٪ و غیره
  8. جمعیت استانی ۲۰۲۳ و جمع کل ۸۶٫۷ میلیون
  9. صندلی‌های رزروی اقلیت‌های مذهبی در مجلس فعلی (ارمنی ۲، آشوری ۱، یهود ۱، زرتشتی ۱)
  10. آمار اقلیت‌های مذهبی (بهائی ~۳۰۰k، مسیحی ~۳۰۰k، زرتشتی 30‑35k، یارسان 1‑2 m)
  11. جمعیت منداییان ایران (۵–۶۰ هزار، عمدتاً خوزستان)
  12. سامانهٔ «best‑loser seats» برای جبران جنسیت/هویت (نمونهٔ موریس، تانزانیا)
  13. الگوی برابری سرزمینی (شورای ایالات سوئیس: ۲ سناتور به ازای هر ایالت بزرگ/کوچک)
  14. مثال سقف شغلی ۱ ٪ ترنس در آرژانتین (قانون ۲۰۲۱) برای توجیه امکان‌پذیری سهم LGBTQ
  15. در مجالس معاصر (نمونهٔ پارلمان نیوزیلند با 9.6 ٪) سهم ۱۰ ٪ 

 

۴٫۳ فرایند چهارمرحله‌ایِ قانون‌گذاری

  1. ابتکار مردمی یا دولتی
    • هر لایحه اگر امضای ۵ ٪ واجدان رأی را در «سامانهٔ ابتکار قانون» بگیرد، مستقیماً وارد دستور کار می‌شود؛ در غیر این صورت، دولت یا نمایندگان می‌توانند آن را پیشنهاد دهند. هزینهٔ کنشگری مدنی نزدیک صفر می‌شود.
  2. رأی در مجلس ملّی
    • گذر با اکثریتِ حاضرین (نه دوسومِ سخت‌گیر و نه اکثریتِ سبک)؛ هدف، بازکردن درِ گفت‌وگو است، نه تصویب شتاب‌زده.
  3. رأی در شورای ملّت‌ها
    • باید هم اکثریت مطلق کل شورا، و هم عدم مخالفت دوسومِ هر ملّت حاصل شود؛ بدین‌سان اکثریت فارس یا ترک نمی‌تواند بدون اقناع بلوچ یا عرب، قانون فرهنگی وضع کند.
  4. کمیسیون آشتی و همه‌پرسی دوگانه
    • اختلاف دو مجلس؟ کمیسیون ۳۰ نفره با رأی ¾ اعضا ظرف ۳۰ روز متن سازش می‌نویسد.
    • اگر باز هم رد شد، همه‌پرسی دوگانه برگزار می‌شود: اکثریت ملّی و اکثریت مناطق باید «بله» بگویند؛ هر دو چراغ قرمز، لایحه را می‌کُشد. این آخرین قفل، هر دو نوع سلطه را می‌بندد.

۴٫۴ پیوند با مدل سه‌بعدی

اصل هنجاری

چگونگیِ تجلّی در مقننه

آزادی / بی‌سلطگی

حوزهٔ کوچک + STV → پاسخ‌گویی مستقیم، نفی الیگارشی

مشارکت فراگیر

ابتکار مردمی آنلاین + سقف‌های جنسیتی/هویتی

مشروعیت پویا

همه‌پرسی دوگانه + بازنگری ده‌سالهٔ نظام جبرانی

 

۴٫۵ چکیدهٔ کارکرد مقننه

  • دو مجلسی (بیکامرال) هوشمند: مجلس ملّی خواست افراد را نمایندگی می‌کند؛ شورای ملّت‌ها، خواست جمع‌های هویتی را.
  • قفل‌های چهارگانه: ابتکار مردمی ← دو مجلس ← کمیسیون آشتی ← همه‌پرسی دوگانه؛ هیچ لایحه‌ای بدون اجماع گسترده قانون نمی‌شود.
  • برابری ملموس: ترکیب نهایی به‌صورت خودکار به ۵۰ ٪ زن و ≤ ۱۰ ٪ LGBTQ+ می‌رسد؛ اقلیت‌ها ابزار حضور نمادین، نه مهنّدسـی آراء، در اختیار دارند.

هم‌راستا با دولتِ امانت‌دار/تسهیل‌گر: مقننه با این معماری، همان مسئولیتِ امانت‌داری از صداهای متنوّع و تسهیل گفت‌وگو را که در مقدمهٔ فلسفیِ قضائیه ترسیم شد، در بُعد قانون‌سازی عملی می‌کند.

۵ – مجریه: «شورای هفتگانه»؛ تفکیک قدرت به‌جای تمرکز کاریزما

۵٫۰ چرا «شورا»، نه «رئیس‌جمهور تک‌نفره»؟

سه بحران تاریخی—کودتای ۱۲۹۹، کودتای ۲۸ مرداد و تمرکز قدرت پس از ۱۳۵۷—نشان داده‌اند که ریاست فردی در شرایط بحرانی به‌سرعت به سلطه می‌لغزد: زنجیرهٔ فرمان ارتش دور زده می‌شود، رسانهٔ ملی خصوصی می‌گردد و روند پاسخ‌گویی به تعلیق می‌رود. الگوی سوئیس پیش‌ِ رو است: هفت عضوِ هم‌طراز، با ریاست چرخشی سالانه، ثبات اجرایی را حفظ می‌کنند بی‌آن‌که «سندرم مرد قدرتمند» مجال ظهور یابد. 

 

۵٫۱ ترکیب شورا: سهمیه‌ها و منطق نمایندگی

 

معیار

سقف/کف الزامی

فلسفهٔ ضدّسلطه

جنسیت

≥ 4 زن از 7 عضو

شکستن سقف شیشه‌ای تاریخی و تزریق سیاست رفاهی/بهداشتی

نسل

≥ 1 عضو < 35 سال

صدای نسل نو در رأس اجرایی؛ پیش‌گیری از پدیدهٔ «سالخوردگان همیشه‌رابط»

تنوع منطقه‌ای

هر «استان–مِلّت» حداکثر یک صندلی در هر دوره

جلوگیری از هژمونی جغرافیایی و تسهیل گردش نخبگان محلی

اقلیت هویتی

دست‌کم 1 کرسیِ صندلی فراگیر (LGBTQ+ یا فرد دارای معلولیت) هر دو دوره

بازتاب آسیب‌پذیرترین گروه‌ها در سطح تصمیم‌سازی کلان

انتخاب اعضا دوگانه است: فهرست نامزدها ابتدا در «مجلس ملّی» و «شورای ملّت‌ها» جداگانه تصویب می‌شود، سپس با رأی مشترک دو مجلس تکمیل می‌گردد تا هر دو منطق برابری فردی و جمعی منعکس شود. 

 

۵٫۲ تقسیم پرتفوی و کارکرد ریاست چرخشی

  1. توزیع افقی وزارتخانه‌ها
    هر عضو یک «پرتفوی دوتایی» بر عهده دارد (مثلاً «امورخارجه + اقلیم و محیط زیست» یا «دفاع + پشتیبانی اضطراری»). ماتریس پرتفوی‌ها هر سه سال یک بار بازآرایی می‌شود تا هیچ وزارتخانه‌ای یگانه ملک شخصی نشود.
  2. ریاست دورانی (Rotating Chair)پنج وظیفهٔ کلیدی

     

کارکرد

سود نهادی

نماد وحدت

هر سال از استان/مِلّت دیگری می‌آید؛ احساس حاشیه‌نشینی را می‌شکند.

سیاست خارجی ceremonial

سفرای خارجی اعتبار خود را از کل شورا می‌گیرند، نه از کاریزمای فرد.

توشیح قوانین

امضای بی‌طرفانه؛ فاقد «حق وتوی سلطنتی».

تنظیم دستور جلسات

جلوگیری از قبضهٔ دستور کار توسط یک بوروکرات پرنفوذ.

جانشینی اضطراری

در فقدان ناگهانی نخست‌وزیر، صرفاً به‌طور موقت اداره می‌کند؛ راه‌بُر به دیکتاتوری بسته است.

 

۵٫۳ مهندسی نظارت: دو قفل پارلمانی + یک سوپاپ مردمی

 

گام

نهاد آغازگر

آستانهٔ رأی

نتیجه‌ی ممکن

استیضاح نخست‌وزیر

مجلس ملّی

اکثریت مطلق

رأی اعتمادِ جدید یا استعفا

وتوی بودجهٔ نظامی/عمرانی

شورای ملّت‌ها

دوسوم کل شورا + عدم مخالفت دوسوم هر مِلّت

بازگشت به مذاکره بودجه‌ای

همه‌پرسی واکنشی ۶۰ روزه

شهروندان

اکثریت ملّی و اکثریت مناطق

تثبیت یا انحلال تصمیم اجرایی

منطق سه‌مرحله‌ای، بن‌بست را کوتاه می‌کند اما هیچ تصمیم پرمناقشه‌ای بدون اجماع چندلایه تصویب نمی‌شود؛ دقیقاً همان «قفل دوسویهٔ ضدّسلطه» در بخش تقنینی. 

 

۵٫۴ مدیریت بحران بدون «راه میان‌بُر اقتدارگرایانه»

 

نوع بحران

آغازگر فرآیند

گام ۱ (≤ 30 روز)

گام 2 (≤ 60 روز)

هدف هنجاری

بی‌ثباتی کابینه

مجلس ملّی

رأی اعتماد مجدد

انتخابات زودهنگام یا ترکیب جدید شورا

حفظ پاسخ‌گویی به رأی‌دهنده

کسری بودجهٔ ضربتی

شورای ملّت‌ها

کمیسیون آشتی مالی

همه‌پرسی دوگانه

مهار تمرکز ثروت و توجه به توازن منطقه‌ای

خلأ ناگهانی نخست‌وزیر

رئیس دورانی به‌عنوان سرپرست

انتخاب نخست‌وزیر جدید توسط شورا

تداوم مدیریت بدون کاریزمای موروثی

۵٫۵ پیوند با مدل سه‌بعدی آزادی / مشارکت / مشروعیت

 

اصل

تجلی در مجریه

آزادی/بی‌سلطگی

پخش قدرت میان 7 عضو + پرتفوی‌های چرخشی → نفی «ابروزیر»

مشارکت فراگیر

سهمیهٔ جنسیتی / نسلی / هویتی + همه‌پرسی واکنشی → کانال اجراییِ مشارکت شهروندان

مشروعیت پویا

استیضاح دوگانه + ابزار بودجه‌ای مناطق → امکان بازنگری تصمیم‌ها بدون خشونت خیابانی

 

۵٫۶ چکیدهٔ کارکرد مجریه

  • شورا قدرت را پخش می‌کند؛ ریاست چرخشی جلوی شخصی‌سازی را می‌گیرد. 
  • سهمیه‌های هوشمند (جنسیتی، نسلی، هویتی، منطقه‌ای) «تکثر واقعی» را وارد سطح تصمیم‌سازی می‌نماید. 
  • دو دروازهٔ نظارتی پارلمانی + سوپاپ همه‌پرسی هر مسیر سلطه یا بن‌بست را می‌بندند و در عین حال روند تصمیم‌گیری را به «میدان دید عمومی» می‌آورند. 
  • مجریه با این معماری، همان دو نقش «امانت‌دار حقوق» و «تسهیل‌گر ارادهٔ متکثر» را که در مقدمهٔ قضائیه تبیین شد، در بعد اجرایی تحقق می‌بخشد: دولتی برای پاسخ به رنج، نه برای انباشت قدرت

۶ | وضعیّت «اکنون» پیش از گذار

۶,۰ چرا یک چارچوبِ اضطراریِ باز؟

سه تجربه‌ی کودتای ۱۲۹۹، ۲۸ مرداد و تمرکز قدرت پس از ۱۳۵۷ نشان دادند که هرگاه رأس اجرایی تک نفره باشد، در شرایط بحران زنجیرۀ فرمان ارتش دور زده می‌شود و رسانه به ابزار شخصی حاکم بدل می‌گردد. برای پرهیز از تکرار این چرخه، یک شورای هفت‌نفره با ریاست چرخشی (الگوی سوئیس) جایگزین ریاست‌جمهور تک‌نفره می‌شود؛ مدلی که در ۱۷٠ سال گذشته بدون «سندرم مرد قدرتمند» ثبات اجرایی را حفظ کرده است. اما این ساختار پیشنهادی لزوما چاره  درد رنج دیدها نیست: نخست باید رنج مردم شنیده شود و ابزار‌های مشارکت فوری فعال گردد؛ آن‌گاه می‌توان از قالب نهادی به محتوای عدالت عبور کرد.

آنچه در پنج مانیفست ارائه شده، یک نقشهٔ پیشنهادی است—نه نسخهٔ قطعی. هدف د آن است که، در صورت فروپاشی ناگهانی رژیم فعلی و پیش از برگزاری هر انتخاباتی، زبان مشترکی برای همکاری فراهم شود؛ زبانی که هم اختلاف دیدگاه‌ها را قابل‌گفت‌وگو نگه می‌دارد، هم از لغزش جامعه به خلأ امنیتی یا بازگشت کاریزماهای فردی جلوگیری می‌کند.

برای پرهیز از «خود‑حق‌پنداری»، دو لایه از هم تفکیک می‌شوند:

لایه

پرسش محوری

منطق اصلاح

نمونهٔ تطبیقی

هنجاری

«چه ارزش‌هایی غیرقابل چشم‌پوشی‌اند؟»

فقط با اجماع وسیع (همه‌پرسی یا کنوانسیون قرعه‌کشی‌شده)

مادۀ ۱ قانون اساسى آلمان: کرامت غیرقابل تعلیق

کارکردی

«چه سازوکار/زمان‌بندی‌ای عملی‌تر است؟»

آزمون میدانی + رأی‌گیری مجدد کوتاه‌مدت

بند sunset در قوانین اضطراری کانادا

 

۶,۱  منشورِ اضطراریِ شش‌ماده‌ای – پیشنهاد آغازین

 

ماده

هستهٔ هنجاری

سازوکار کاربردی

دریچۀ بازنگری

1

تعلیق اعدام و شکنجه

اجرا تا تصویب قانون اساسی

تمدید فقط با رأی کنوانسیون شهروندی

2

آزادی بیان و تجمع

رفع فیلتر؛ تجمع با اعلام

ارزیابی خشونت خیابانی در ۹۰ روز

3

مصونیت فعالیت مدنی

ثبت NGO با اعلامیهٔ آنلاین

بازرسی دوسویه دولت/جامعه

4

امنیت مدنی نه نظامی

«ستاد پاسداری مدنی» 100 روزه

انحلال پس از تشکیل پلیس محلی

5

رأی آزاد = مشروعیت

کمیسیون مستقل حوزه‌های ۱۵۰k، رأی STV

نقشه‌ها روی GitHub عمومی

6

قانون اساسی مردمی

400 عضو قرعه + 100 انجمن

پخش زندهٔ مناظره و رأی آنلاین

الگوی «کمیسیون ۱۵۰ هزار نفری» روی نسبت جهانی 146 هزار نفر/نماینده (IPU) استوار است تا پیوند موکل–نماینده حفظ شود.

 

۶,۲ نقشهٔ ۱۸ ماههٔ تولّد قانون اساسی نو

 

گام

زمان از T₀

خروجی

مرجع داوری عمومی

A

۷۲ ساعت

اجرای مواد ۱‑۲

رسانه‌های آزاد

B

ماه 1‑3

نسخۀ 0.9 نقشه حوزه‌ها

نقد کارشناسان در مخزن باز

C

ماه 3‑6

«بندهای بنیادین» به ۶ زبان

رأی عمومی 

D

ماه 6‑12

متن نهایی

دیوان گفت‌وگوی موقّت

E

ماه 12‑15

همه‌پرسی دوگانه

ناظران منطقه‌ای حقوق بشر

F

ماه 15‑18

نخستین انتخابات دو مجلسی

مشارکت ≥ ۵۰ ٪ واجدان

همۀ بازه‌ها قابل تعدیل‌اند؛ هر تغییر باید علنی و استدلالی باشد، نه دستوری.

 

۶,۳  سخنِ پایانی

 

این متن فراخوانی است برای هم‌آفرینی، نه فرمانی از بالا. هر گروه یا فردی که پیشنهاد دقیق‌تر و سنجیده‌تری برای هر بند دارد، می‌تواند آن را همراه با استدلال روشن – و نه تنها با یک «بیانیهٔ یک‌صفحه‌ای» در ستایش کلی دموکراسی – در اختیار عموم بگذارد. اصلِ محوری تغییرناپذیر این است که هیچ قدرتی بی‌پاسخ‌گو نمانَد و هیچ صدایی بی‌امکان شنیده‌شدن نباشد. اگر به همین معیار وفادار بمانیم، دورهٔ گذار عرصهٔ حذف رقیبان نخواهد بود؛ به یک «کلاس عملی گفت‌وگو» برای نگارش قانون اساسی مشترک بدل می‌شود.

نقشهٔ راه و پروژه‌های همراهش صرفاً نقطهٔ شروع‌اند؛ نه سند مالکیت انحصاری و نه پرچم قیمومیت. هنجارهای بنیادینِ آزادیِ بی‌سلطه، مشارکت فراگیر و مشروعیت پویا، تنها زمانی زنده می‌مانند که هر تصمیم اجرایی در بازه‌های کوتاه در معرض رأی و اصلاح قرار گیرد.

هیچ شخص یا جریانی مالک فرآیند نیست. اگر این روحیه حفظ شود، دههٔ نخست پس از T₀ «کارگاهِ دموکراسی» خواهد بود؛ جایی که همه با هم یاد می‌گیریم، می‌سازیم و خطاها را شفاف و جمعی تصحیح می‌کنیم، نه دوران خلأ و سرگردانی.

این متن بخشی از مجموعهٔ مانیفست‌های «ژن، ژیان، ئازادی» است. 

چگونه می‌توانید مشارکت کنید؟

مشترک دریافت آخرین مقالات و پادکستهای ما شوید

سعید پیوندی

سویهٔ اسلامی حکومت دین‌سالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم به‌معنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی می‌کنند. قدرت بی‌انتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کرده‌اند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیض‌های دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروه‌های بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن می‌سازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضل‌الله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به ‌معنای برابری انسان‌ها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غرب‌زده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضل‌الله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهه‌های بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمان‌های اسلام‌گرایان، از نواب صفوی و آیت‌الله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوت‌های گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دین‌سالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همه‌پرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگ‌بنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیت‌الله خمینی با وجود آن‌که میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آن‌جا قابل‌پذیرش می‌دانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دین‌سالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط می‌کرد و نمی‌توانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهه‌های بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردم‌سالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دست‌بالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروه‌های گستردهٔ مردم به‌ویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برون‌رفت از بن‌بست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر می‌پروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنش‌های میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمی‌شود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جست‌وجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاج‌زاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران می‌خواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما می‌بایست ناکامی‌ها و سرخوردگی چندگانه را تجربه می‌کردند تا به دوران افسون‌زدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاح‌طلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، به‌طور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آن‌چه امروز به‌طور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینی‌مالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأی‌گیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آن‌ها پیشنهاد می‌کند، به نظام دینی امکان می‌دهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقه‌ای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی به‌گونه‌ای ضداخلاقی ناکامی‌ها و بن‌بست‌های حکومت را به گردن رأی مردم می‌اندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دین‌سالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده می‌شود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأی‌گیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهی‌شده به نام رأی‌گیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمان‌های مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادی‌های چندانی برخوردارند و نه انتخاب‌شدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصل‌الخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالت‌های قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شده‌‌اند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابی‌اند، بی‌اثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش می‌گیرد، تصمیم‌گیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروم‌مانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برون‌رفت از این بن‌بست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟