مانیفست ژن ژیان ئازادی رنسانس سیاسی و اجتماعی

مقاله شماره ۱: بنیانهای مشروعیت و قرارداد اجتماعی

مقدمه: ضرورت بازنگری در مشروعیت و قرارداد اجتماعی

ما در آغاز مسیری نوین قرار داریم؛ مسیری که با همدلی و همکاری می‌توانیم آینده‌ای روشن برای ایران عزیزمان بسازیم. مانیفست ژن ژیان ئازادی: تبلور قرارداد اجتماعی نوین در آینده‌ی ایران به دنبال بنیان‌گذاری قراردادی اجتماعی نوین است که پایه‌های مشروعیت، آزادی، عدالت و مشارکت عمومی را به‌عنوان ارکان یک حکومت پایدار و دموکراتیک تعریف کند.

این مانیفست ها به ده محور اصلی می‌پردازد که به‌تدریج، از بنیان‌های مشروعیت تا تدوین قانون اساسی جدید، جامعه‌ای نوین و مبتنی بر اصول جهانی حقوق بشر را برای ایران ترسیم می‌کند.

در ابتدا، به تبیین اصول مشروعیت و بنیان‌های یک قرارداد اجتماعی می‌پردازیم که هدف آن ایجاد مشروعیت پایدار و تعریف حکومت به‌عنوان نهادی شفاف، پاسخگو و ضامن حقوق مردم است. در ادامه، نقش آزادی به‌عنوان رهایی از سلطه و حق تعیین سرنوشت برای همه افراد جامعه بررسی می‌شود.

این مانیفست همچنین به موضوعات عدالت و برابری، نقش حکومت‌های محلی و خودمختاری، ساختارهای دموکراسی مشارکتی و توسعه پایدار اقتصادی می‌پردازد. در مراحل بعدی، توازن میان حقوق فردی و مسئولیت‌های جمعی، حقوق فرهنگی و آموزشی و سیاست خارجی مبتنی بر عدم سلطه مورد توجه قرار می‌گیرد. نهایتاً، ایجاد مکانیسم‌های بازنگری و به‌روزرسانی قانون اساسی و قرارداد اجتماعی، چارچوبی را برای توسعه و بهبود مستمر جامعه فراهم می‌آورد.

این مانیفست با هدف فراهم‌آوری بسترهای لازم برای مشارکت برابر و فراگیر همه مردم، به دنبال تأسیس حکومتی است که با احترام به حقوق انسان‌ها، عدالت سیاسی و اجتماعی و آزادی‌های عمومی، پایه‌گذار آینده‌ای روشن و پایدار برای ایران باشد.

اول: مشروعیت به‌عنوان اصل بنیادین حکمرانی

مشروعیت همواره با تحولاتی در نگرش مردم و چارچوب‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جوامع گره خورده است. مشروعیت واقعی باید از رضایت عمومی و مشارکت فعال و متنوع مردم ناشی شود. حکومتی که به‌عنوان نهادی پاسخگو و متعهد به مردم عمل کند و در پی سلطه‌گری نباشد، بلکه تسهیل‌گر اراده و خواست متنوع عمومی باشد.

مشروعیت باید به مردم این اعتماد را بدهد که حکومتی که بر آن‌ها حکمرانی می‌کند، ضامن حقوقشان است. این مشروعیت باید به‌صورت مستمر مورد بازنگری قرار گیرد تا با تحولات جامعه و تغییرات در نیازها و خواسته‌های مردم هماهنگ باشد.

این مانیفست، به‌عنوان اولین گام، به دنبال ایجاد بستری برای گفت‌وگوی ملی و پایه‌گذاری قراردادی اجتماعی نوین است که نه تنها از مشروعیت پایدار بلکه از پویایی و تغییرپذیری نیز برخوردار باشد.

  دوم: مشروعیت در تاریخ ایران – از شاهنشاهی تا انقلاب مشروطه و دوران معاصر

برای فهم مفهوم مشروعیت و تأثیر آن بر حکومت‌داری در ایران، باید به تحولات تاریخی توجه کنیم:

  • ایران باستان: مشروعیت حکومتی مبتنی بر نقش شاهان به‌عنوان حافظان دین و ارزش‌های فرهنگی بود. حاکمان به‌عنوان نمایندگان الهی شناخته می‌شدند و قدرت مطلق داشتند. این نوع مشروعیت، حس مسئولیت مشترک را در مردم تقویت می‌کرد، اما از عدم پاسخگویی حاکمان و نبود مشارکت عمومی نیز رنج می‌برد.
  • دوران صفویه: مشروعیت با ورود اسلام و تأسیس حکومت‌های مختلف، به ویژه صفویه، ریشه در دین و مذهب شیعه یافت. صفویه مشروعیت خود را از نمایندگی الهی و دفاع از مذهب کسب می‌کردند، که ضمن تقویت هویت ملی و دینی، به وحدت دینی تأکید داشت.
  • انقلاب مشروطه: در اوایل قرن بیستم، انقلاب مشروطه نقطه عطفی در تعریف مشروعیت بود. با هدف محدود کردن قدرت مطلقه و ایجاد حاکمیت قانون، برای اولین بار مجلس به‌عنوان نماینده اراده مردم بنیان‌گذاری شد. این انقلاب گام‌های بزرگی در مسیر پاسخگویی حاکمان و مشارکت مردم برداشت.

با این حال، به‌رغم دستاوردهای ارزشمند، انقلاب مشروطه نتوانست مشروعیت پایدار و همه‌جانبه‌ای را که تضمین‌کننده ثبات و رفاه بلندمدت باشد، برقرار کند. عدم درک جامع از مفاهیمی نظیر حقوق برابر و مشارکت گسترده، و نادیده گرفتن حقوق اقلیت‌ها، باعث شد ساختارهای نوپای مشروطه در برابر چالش‌های بعدی مقاومت نکنند.

در سال ۱۳۵۷، بار دیگر به نظامی روی آوردیم که مشروعیت خود را بر پایه تفسیری خاص از مذهب و نظارت دینی بنا کرده بود. اما امروز، نسل جدید ایران با آغاز جنبش ژن، ژیان، آزادی، به‌دنبال استقرار حکومتی است که مشروعیت خود را از حقوق فردی، آزادی‌های اجتماعی و عدالت سیاسی و اجتماعی کسب کند و به اصول جهانی حقوق بشر متعهد باشد.

سوم: اصول و اجزای مشروعیت نوین

مشروعیت نوین باید بر اساس اراده آزادانه و مشارکت واقعی مردم استوار باشد. در این نظام:

  • تمامی ملیت‌ها، باورهای دینی، جنسیت‌ها و هویت‌های جنسی از حقوقی برابر برخوردارند.
  • حکومت باید شفافیت، پاسخگویی و مشارکت فعال و برابر شهروندان را تضمین کند.
  • مشروعیت نه تنها با تضمین حقوق و آزادی‌های مردم، بلکه با فراهم‌آوری بسترهای لازم برای مشارکت واقعی آنان در تصمیم‌گیری‌های جمعی معنا پیدا می‌کند.

چهارم: نقش حکومت به‌عنوان امانت‌دار و تسهیل‌گر

حکومت مشروع، حکومتی است که نقش خود را به‌عنوان امانت‌دار حقوق مردم و تسهیل‌گر اراده متنوع آنان درک می‌کند. چنین حکومتی:

  • با تکیه بر شفافیت و پاسخگویی، حقوق همه مردم را محترم می‌شمارد.
  • با همکاری و همراهی مردم، بسترهای لازم برای پیشرفت، رفاه و آزادی آنان را فراهم می‌آورد.
  • به جای اعمال قدرت متمرکز، ضامن حقوق متنوع مردم است و تلاش می‌کند تا با ایجاد فرصت‌های برابر برای مشارکت، جامعه‌ای عادلانه و پویا بسازد.

پنجم : قرارداد اجتماعی و هدف آن

این مانیفست، چارچوبی برای تبیین قرارداد اجتماعی نوین ایران ارائه می‌دهد که بر اساس آن:

  • مردم از طریق توافقی مهم و سرنوشت‌ساز به تأسیس حکومتی متعهد می‌پردازند.
  • حقوق و وظایف متقابل را به رسمیت شناخته و رعایت می‌کنند.
  • هدف این قرارداد، ایجاد مشروعیت پایدار برای حکومت و تعیین نقش و تعهدات آن به‌عنوان ضامن حقوق و آزادی‌های مردم است.
  • این قرارداد اجتماعی، تأسیس حکومتی را تضمین می‌کند که با نهادهایی شفاف، متعهد و پاسخگو عمل کرده و مشارکت برابر و فراگیر همه مردم را فراهم نماید.

مسیر پیش رو

مانیفست شماره ۱ ژن ژیان ئازادی با هدف بنیان‌گذاری قرارداد اجتماعی نوین، به دنبال ایجاد بستری برای گفت‌وگوی ملی و پایه‌گذاری اصولی است که:

  • مشروعیت حکومت را تأمین کند.
  • به پایداری، عدالت و آزادی‌های عمومی توجه ویژه داشته باشد.
  • از هرگونه سلطه‌گری پرهیز نماید.

هدف اصلی این مانیفست، تضمین حقوق و آزادی‌های مردم و مشارکت آنان در تصمیم‌گیری‌های عمومی است تا جامعه‌ای عادلانه، آزاد و متکی بر اراده متنوع عمومی شکل گیرد.

با هم، آینده‌ای روشن می‌سازیم

از شما دعوت می‌کنیم تا در این مسیر با ما همراه شوید. با مشارکت و همفکری شما عزیزان، می‌توانیم ایرانی بسازیم که در آن احترام به تنوع، حقوق برابر و عدالت اجتماعی به واقعیت تبدیل شود.

همگام با مانیفست “ژن ژیان ئازادی” برای ساختن آینده‌ای بهتر

بیایید دست در دست هم، برای تحقق آرمان‌های زن زندگی آزادی گام برداریم و آینده‌ای بهتر برای ایران عزیزمان بسازیم.

جدول زمان‌بندی و محورهای اصلی مانیفست ژن ژیان ئازادی

چگونه می‌توانید مشارکت کنید؟

مشترک دریافت آخرین مقالات و پادکستهای ما شوید

سعید پیوندی

سویهٔ اسلامی حکومت دین‌سالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم به‌معنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی می‌کنند. قدرت بی‌انتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کرده‌اند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیض‌های دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروه‌های بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن می‌سازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضل‌الله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به ‌معنای برابری انسان‌ها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غرب‌زده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضل‌الله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهه‌های بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمان‌های اسلام‌گرایان، از نواب صفوی و آیت‌الله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوت‌های گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دین‌سالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همه‌پرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگ‌بنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیت‌الله خمینی با وجود آن‌که میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آن‌جا قابل‌پذیرش می‌دانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دین‌سالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط می‌کرد و نمی‌توانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهه‌های بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردم‌سالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دست‌بالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروه‌های گستردهٔ مردم به‌ویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برون‌رفت از بن‌بست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر می‌پروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنش‌های میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمی‌شود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جست‌وجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاج‌زاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران می‌خواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما می‌بایست ناکامی‌ها و سرخوردگی چندگانه را تجربه می‌کردند تا به دوران افسون‌زدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاح‌طلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، به‌طور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آن‌چه امروز به‌طور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینی‌مالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأی‌گیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آن‌ها پیشنهاد می‌کند، به نظام دینی امکان می‌دهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقه‌ای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی به‌گونه‌ای ضداخلاقی ناکامی‌ها و بن‌بست‌های حکومت را به گردن رأی مردم می‌اندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دین‌سالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده می‌شود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأی‌گیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهی‌شده به نام رأی‌گیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمان‌های مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادی‌های چندانی برخوردارند و نه انتخاب‌شدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصل‌الخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالت‌های قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شده‌‌اند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابی‌اند، بی‌اثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش می‌گیرد، تصمیم‌گیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروم‌مانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برون‌رفت از این بن‌بست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟