مانیفست ژن ژیان ئازادی رنسانس سیاسی و اجتماعی

مجمع شهروندی و دولت نقش جامعه مدنی در جمهوری ایران

پویان اصلانی و شهین حیدری

برای استقرار جمهوری دموکراتیک در ایران اهمیت مفاهیم آزادی، عدالت و مشروعیت بیش از پیش آشکار است. جمهوری به معنای ایجاد حکومت بر اساس قرارداد اجتماعی میان مردم و دولت و آزادی از سلطه خارجی و داخلی است. همچنین، اهمیت مفهوم عدالت در تضمین مشارکت برابر همه شهروندان در فرآیندهای تصمیم‌گیری سیاسی وجود دارد.

مشروعیت از رضایت عمومی شهروندان و تعهد دولت به اقداماتی که با منافع شهروندان هماهنگ باشند، نشأت می‌گیرد. دستیابی به مشروعیت نیازمند هماهنگی اقدامات دولت با پذیرش و حمایت عمومی است. این رابطه دوطرفه بین دولت و شهروندان اهمیت مشارکت شهروندان و صدای آن‌ها در فرآیند تصمیم‌گیری سیاسی را تأکید می‌کند که به طور قابل توجهی به مشروعیت کمک می‌کند.

در این رابطه، نقش فعال جامعه مدنی به عنوان نیروی محرکه‌ای برای دموکراسی سالم و بهبود سیستم‌های حاکمیتی بسیار حائز اهمیت است. با برقراری تعامل بین شهروندان و دولت، می‌توان تضمین کرد که نظام حاکمیتی به درستی به نیازها و مطالبات شهروندان پاسخ می‌دهد و بهره‌وری و ارزش برای مردم فراهم می‌آورد.

در این زمینه بسیار مهم است که در مرحله اولیه پس از تأسیس جمهوری جدید ایران، به احساس  تفکیک و تقسیم شهروندان توجه کنیم. برای مقابله با این احساس افتراق از دولت، باید اطمینان حاصل کنیم که شهروندان تحت سلطه یک گروه یا نظر اکثریت قرار نمی‌گیرند. بسیاری از مردم به مسائل کشور توجه کافی نمی‌کنند یا اگر توجه می‌کنند، منابع خبری مورد علاقه خود را انتخاب می‌کنند و یا تنظیمات رسانه‌های اجتماعی خود را طوری تنظیم می‌کنند که فقط یک طرف مباحث را بشنوند و اغلب طرفی که برای آن‌ها خوشایندتر است. این تجزیه و تقسیم باید ما را متوجه یک مسئله مهم کند.

از طرف دیگر جامعه مدنی نقش برجسته‌ای در ایجاد پل ارتباطی بین دولت و مردم ایفا می‌کند. جامعه مدنی، شامل سازمان‌های غیردولتی، گروه‌های اجتماعی، اتحادیه‌های کارگری و تک تک شهروندان نماینده صدای جمعی مردم است. این یک وظیفه اساسی یک حکومت دموکراتیک است که مکانیسمی را برای مردم فراهم می‌کند تا حقوق و مسئولیت‌های خود را در جمهوری اعمال کنند. در نهایت، نقش اصلی جامعه مدنی در ایجاد اطمینان از این است که آزادی، عدالت و مشروعیت فقط مفاهیم نظری نیستند، بلکه واقعیت‌های ملموس و قابل لمس هستند.

در این بین می‌توان به مفهوم مجمع شهروندان به عنوان یک راه حل بالقوه اشاره کرد. این مجمع توجه به اهمیت حفظ یکپارچگی فرآیندهای دموکراتیک  و تضمین رفاه همه شهروندان را تقویت می‌کند. پاسخگویی باید سنگ بنای هر دولتی باشد. در جمهوری پیشنهادی ایران، تشکیل مجمع شهروندی می‌تواند نقش مهمی در تقویت پاسخگویی, مسئولیت‌پذیری و شفافیت دولت ایفا کند.

در یک نظام دموکراتیک، پاسخگویی به مکانیسم‌ها و فرآیندهایی اشاره دارد که شهروندان را قادر می‌سازد تا بر اعمال دولت خود نظارت کنند، نارضایتی‌های خود را عنوان کنند و زمانی که نمایندگان منتخبشان به تعهدات خود در بهبود این نارضایتی‌ها عمل نکردند، خواستار مسئولیت پذیری آنها شوند (1). این ارتباط مداوم بین شهروندان و دولت  شفافیت اقدامات دولت را برای شهروندان تضمین مینماید باین معنی که  با در نظر گذفتن نیازها و خواسته های شهروندان تصمیمات دولت  بنفع انها میباشد

مجمع شهروندان نهادی نوآورانه است که هدف اصلی آن برقراری گفتگوهای آگاهانه و متوازن درباره مسائل ملی (اصلاحات در زمینه‌های آموزش، بهداشت و درمان، سیاست‌های اقتصادی، حقوق دیجیتال، شفافیت دولتی، حقوق بشر و سیاست انرژی) است. این نهاد بر مبنای اصول دموکراسی مشورتی عمل می‌کند و با تأکید بر گفتگو و استدلال به جای روش‌های سنتی  رأی‌گیری مبتنی بر ترجیحات افراد، عمل می‌کند. فرآیند کار مجمع با مطالعه و بررسی موضوعات مرتبط آغاز می‌شود تا شهروندان به دانش لازم برای تصمیم‌گیری آگاهانه مجهز شوند. در ادامه، مرحله مشورت در گروه‌های کوچکتر و متنوع‌تر آغاز می‌شود تا زمینه‌های مشترک ایجاد شود (۲).

پس از آن، مجمع وارد مرحله تصمیم‌گیری می‌شود و اعضا با استفاده از روش‌های مختلف، توصیه‌های مختلف را تصویب می‌کنند. در نهایت، این توصیه‌ها به عموم مردم و نهادهای قانونی مربوطه ابلاغ می‌شود و تیمی از کارشناسان بی‌طرف و متخصص این فرآیندها را هدایت می‌کنند. با ایجاد مجمع شهروندان، یک فرصت برای تضمین فرآیند مشورتی آگاهانه و تأثیرگذار ایجاد می‌شود و این نهاد، بحث‌ها را از دامنه سیاست حزبی خارج کرده و آنها را به دستان شهروندان عادی بازمی‌گرداند. این رویکرد قدرتمندی در تصمیم‌گیری‌های دموکراتیک ایجاد نموده  و به تقویت فرآیندهای دموکراتیک، مشارکت مدنی و ارتقاء کیفیت تصمیم‌گیری عمومی کمک می‌کند. دریافت و بررسی جدی توصیه‌های مجمع وظیفه مجلس خواهد بود و با توجه به ماهیت مشورتی فرآیند تصمیم‌گیری مجمع، توصیه‌های آن باید به عنوان بیان مشروع اراده عمومی در نظر گرفته شوند. برای حفظ استقلال مجمع و تضمین اینکه توصیه‌های آن در مجلس مورد توجه قرار گیرد، می‌توان مقررات قانونی تدوین کرد. مثلاً می‌توان مقرر کرد که مجلس باید به توصیه‌های مجمع علناً پاسخ دهد و در صورت عدم رعایت توصیه، دلایل خود را بیان کند (۳).

یکی دیگر  از حوزه‌های همکاری مجمع شهروندان در تفسیر قانون اساسی است. این نهاد به عنوان نماینده‌ای از جامعه، می‌تواند دیدگاه جمعی شهروندان را در موضوعات چالش‌برانگیز قانون اساسی در دادگاه‌ها ارائه کند. همچنین، می‌تواند نقش مهمی در برگزاری بحث‌های عمومی در مورد تصمیمات قضایی مهم ایفا کند، که برای فهم بهتر قوانین و تقویت فرهنگ گفتگو در موضوعات حقوقی می‌تواند مفید باشد. اما باید به این نکته توجه داشت که مجمع شهروندان، با وجود تأثیرگذاری بر عدالت، نمی‌تواند جایگزین قوه قضاییه مستقل و حرفه‌ای شود؛ بلکه باید به عنوان مکمل آن نگریسته شود. همکاری مجمع شهروندان با نهادهای قضائی، فرصتی را برای بهبود فرآیند تصمیم‌گیری و ارتقاء فرهنگ گفتگو در حوزه‌های حقوقی ایجاد می‌کند. با تأکید بر اهمیت شفافیت و انتقاد سازنده، این نهاد می‌تواند به بهبود اعتماد عمومی نسبت به سیستم قضائی کمک کند و در ارتقا مسیر تصمیم‌گیری‌های حقوقی موثر باشد.

همچنین، مجمع شهروندان با تأکید بر حق مشارکت شهروندان در فرآیند سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری‌های ملی، می‌تواند به عنوان یک پل ارتباطی بین شهروندان و نمایندگان قوه مقننه عمل کند.  مجمع، با وجود قدرت مشورتی قابل توجه نمی‌خواهد شاخه‌های سنتی دولت را جایگزینی کند بلکه یک لایه جدید از مشورت و توصیه شهروندان را به فرایند قانونگذاری و اجرا اضافه می‌کند.

این نهاد دیدگاه‌ها و نظرات جامعه را به نمایندگان خود در قوه مقننه به صورت عمومی اعلام می کند و به این ترتیب، شهروندان را در فرآیند تصمیم‌گیری‌های سیاسی فعال , مشارکت‌گر و مطلع مینماید. از طرف دیگر، نمایندگان نیز می‌توانند از توصیه‌ها و پیشنهادات مجمع شهروندان برای ارتقاء کیفیت تصمیم‌گیری‌های خود استفاده کنند و با احترام به دیدگاه‌های مردم، تصمیم‌گیری‌های موثرتری انجام دهند. با این تعامل سازنده، نقش مجمع شهروندان به عنوان یک نهاد نوآور و تاثیرگذار در فرآیند سیاست‌گذاری و قانون‌گذاری به ارمغان می‌آید و به اهمیت دادن فرآیندهای دموکراتیک و ارتقاء مشارکت مدنی کمک می‌کند (۴) .

ترکیب مجمع شهروندی

مجمع شهروندان، با ترکیبی که آرایش غنی جامعه متنوع ایران را بازتاب می‌دهد، که نمادی از ساختارهای دموکراتیک است. همانطور که ضربان قلب نشان دهندهزنده بودن یک جسم است، این مجمع نیز مانند قلب اجتماع به حرکت در می‌آید. فرآیند انتساب تصادفی در این مجمع، نمایانگر طیف گسترده‌ای از شهروندان است که برای ابراز عقاید و یافتن نقاط مشترک در مورد مسائل اجتماعی با هم گرد هم می‌آیند (۶).

در آغاز، مجمع باید به طور متناسب نمایندگانی را از میان جنسیت‌ها، سنین، قومیت‌ها، مذاهب، موقعیت‌های اجتماعی-اقتصادی و مناطق مختلف انتخاب کند. فرهنگ‌های گوناگون ایران از فارس‌ها گرفته تا آذری‌ها، کردها، لرها، عرب‌ها، بلوچ‌ها، ترکمن‌ها و غیره، همگی باید در این ترکیب حضور داشته باشند. همچنین، احترام به کثرت دینی ایران باید در قلب مجمع جای گیرد (۷).

محدوده کاری مجمع شهروندان باید بر مسائل ملی مهم مانند مدیریت محیط‌زیست، حقوق زنان، منافع قومیتی، استفاده از منابع طبیعی و اصلاحات در زمینه‌های آموزشی، بهداشت و درمان، سیاست‌های اقتصادی، حقوق دیجیتال، شفافیت دولتی، حقوق بشر و سیاست انرژی متمرکز شود.

به سوی یک قرارداد اجتماعی برای جمهوری ایران

مجمع شهروندی قادر است تحولات قابل توجهی در روند دموکراتیک ایران ایجاد کند. این نهاد به عنوان پل ارتباطی بین شهروندان و قوه‌های حکومتی عمل می‌کند و صداهای مختلف جامعه را به دولت می‌رساند. با بررسی مسائل مهم اجتماعی و سیاسی، مجمع شهروندی به سیاست‌گذاری مؤثر در این زمینه‌ها کمک می‌کند.

به علاوه مجمع شهروندی با تأکید بر حقوق و مسئولیت‌های متقابل دولت و شهروندان در قرارداد اجتماعی  می‌تواند در ارتقاء مشروعیت جمهوری ایران نقش مؤثری ایفا کند و به عنوان نمادی از تعهد به دموکراسی مشارکتی و نقش محوری شهروندان در شکل‌دهی به سرنوشت خود اهمیتی ویژه داشته باشد.

برای موفقیت این نهاد انتساب تصادفی شرکت‌کنندگان با تنوع فرهنگی-اجتماعی ایرانی، فرآیند مشورتی شفاف و اثربخشی لازم را دارا بوده و توصیه‌های مجمع به قوا باید مورد توجه قرار گیرد.

مجمع شهروندی همراه با تقویت نهادهای دیگر و ترویج آموزش مدنی می‌تواند به ایران کمک کند تا جمهوری فراگیر، پاسخگو و انعطاف‌پذیری را در آینده خود ایجاد کند و مشروعیت جمهوری جدید ایران را مشخص نماید.

منابع 

 

  1. Olsen, Johan P., ‘Democratic Accountability and the Terms of Political Order’, Democratic Accountability, Political Order, and Change: Exploring Accountability Processes in an Era of European Transformation (Oxford, 2017; online edn, Oxford Academic, 20 Apr. 2017), https://doi.org/10.1093/acprof:oso/9780198800606.003.0001, accessed 25 July 2023.
  2. Lempert, Robert. 2022. “A Way To Return The Constitution To The People: Having Citizens’ Assemblies Review U.S. Supreme Court Decisions Could Restore Faith in the System.” Noema Magazine, July 19.
  3. Talmadge, Eva. “Citizens’ assemblies: are they the future of democracy?” The Guardian, February 1, 2023. https://www.theguardian.com/us-news/2023/feb/01/citizens-assemblies-are-they-the-future-of-democracy
  4. Pal, Michael (2012). “The Promise and Limits of Citizens’ Assemblies: Deliberation, Institutions and the Law of Democracy“. Queen’s University at Kingston. 38
  5. Lockard, Alan. Public Choice 147, no. 1/2 (2011): 255–57. http://www.jstor.org/stable/41483656.
  6. Dowlen, Oliver. The Political Potential of Sortition: A Study of the Random Selection of Citizens for Public Office. United Kingdom: Imprint Academic, 2008.
  7. Manin, Bernard. The Principles of Representative Government. Themes in the Social Sciences. Cambridge: Cambridge University Press, 1997. doi:10.1017/CBO9780511659935.

مشترک دریافت آخرین مقالات و پادکستهای ما شوید

سعید پیوندی

سویهٔ اسلامی حکومت دین‌سالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم به‌معنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی می‌کنند. قدرت بی‌انتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کرده‌اند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیض‌های دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروه‌های بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن می‌سازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضل‌الله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به ‌معنای برابری انسان‌ها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غرب‌زده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضل‌الله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهه‌های بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمان‌های اسلام‌گرایان، از نواب صفوی و آیت‌الله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوت‌های گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دین‌سالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همه‌پرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگ‌بنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیت‌الله خمینی با وجود آن‌که میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آن‌جا قابل‌پذیرش می‌دانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دین‌سالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط می‌کرد و نمی‌توانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهه‌های بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردم‌سالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دست‌بالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروه‌های گستردهٔ مردم به‌ویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برون‌رفت از بن‌بست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر می‌پروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنش‌های میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمی‌شود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که می‌توان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جست‌وجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاج‌زاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران می‌خواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما می‌بایست ناکامی‌ها و سرخوردگی چندگانه را تجربه می‌کردند تا به دوران افسون‌زدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاح‌طلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، به‌طور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آن‌چه امروز به‌طور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینی‌مالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأی‌گیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آن‌ها پیشنهاد می‌کند، به نظام دینی امکان می‌دهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقه‌ای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی به‌گونه‌ای ضداخلاقی ناکامی‌ها و بن‌بست‌های حکومت را به گردن رأی مردم می‌اندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دین‌سالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده می‌شود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأی‌گیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهی‌شده به نام رأی‌گیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمان‌های مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادی‌های چندانی برخوردارند و نه انتخاب‌شدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصل‌الخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالت‌های قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شده‌‌اند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابی‌اند، بی‌اثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش می‌گیرد، تصمیم‌گیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروم‌مانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برون‌رفت از این بن‌بست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟