بهار نوید شروعی جدید را می دهد و با شروع سال نو، ما صمیمانه برای شما سالی پر از شادی، سلامتی، دستاوردهای خوشایند آرزو می کنیم. این سال جدید فرصتی است تا با امید و انگیزه ای جدید به سوی تحقق رویاهای خود گام برداریم.
خرسندیم اعلام کنیم که پس از تلاش های بی پایان توانسته ایم پادکست هایی را برای ماه های خرداد و تیر با حضور دو چهره برجسته فلسفه سیاسی، دنیل آلن و فیلیپ پتیت ترتیب دهیم. این گفتوگوها دریچهای به دنیای ایدهها باز خواهد کرد و به ما نشان خواهد داد که چگونه میتوانیم مفهوم حکومت «از مردم، برای مردم» را در ایران پیاده کنیم. این فرصتی طلایی برای آشنایی با آثار و دیدگاه های «جمهوری خواهی جدید» این دو متفکر سرشناس است.
آینده گونه ما به دولت بستگی دارد. آیا دولت ها می توانند در برابر قدرت شرکت های خصوصی، تعصبات مذهبی و شیدایی ناسیونالیستی مقاومت کنند؟ آیا آنها می توانند راهی برای همکاری با یکدیگر پیدا کنند تا زمین شفا یابد و مردمان آن شکوفا شوند؟ یا آیا دولت به وظیفه خود نمی رسد؟ در این کتاب، فیلیپ پتیت ، فیلسوف برجسته سیاسی، ماهیت دولت و ظرفیت آن برای خدمت به اهدافی مانند صلح و عدالت در داخل و خارج از مرزهایش را بررسی میکند. با انجام این کار، او با قرار دادن دولت در کانون تئوری سیاسی – با مفاهیمی برای نظریه اقتصادی، حقوقی و اجتماعی – راه جدیدی را می شکند و تصویری متقاعدکننده و آگاهانه تاریخی از نهادی ارائه می دهد که در مرکز زندگی ما قرار دارد.
پتیت با ارائه گزارشی واقع گرایانه تر از آرمانشهری، از عملکردی که سیاست قرار است به آن خدمت کند، شروع می کند، به این می پردازد که چگونه می تواند آن عملکرد را به بهترین نحو انجام دهد، و توانایی آن را برای مشارکت مفید در زندگی شهروندانش بررسی می کند. این او را قادر میسازد تا آرمان دولتی را که پیششرط عدالت است، شناسایی کند. تنها در صورتی که دولتها به این ایدهآل عملکردی نزدیک شوند، میتوانند با مشکلات همیشگی فقر شدید و اختلافات تلخ و همچنین چالشهایی که در قرنهای آینده پیشروی میکنند، از جمله تغییرات آب و هوایی، رشد جمعیت و تسلیحات هستهای مقابله کنند.
در زمان آشفتگی بزرگ اجتماعی و سیاسی که بسیاری از ساکنان دموکراسیهای پیشرو توانایی دولتهای خود را در برخورد منصفانه و شایسته با مسائل جدی عمومی زیر سوال میبرند، و زمانی که به نظر میرسد قدرت بیشتر و بیشتر در اختیار افراد معدودی ثروتمند است، این کتاب در پی چگونگی تحقق اساس دموکراسی و عدالت است. محقق و نویسنده دانیل الن استدلال میکند که مطمئنترین راه برای رسیدن به جامعهای عادلانه که در آن به همه حمایت لازم برای شکوفایی داده میشود، حمایت از برابری سیاسی است. این که عدالت به بهترین وجه از طریق دموکراسی به دست می آید. و اینکه آرمان های اجتماعی و اصول طراحی سازمانی ناشی از به رسمیت شناختن برابری سیاسی و دموکراسی به عنوان اساسی برای رفاه انسان، چارچوب جایگزینی را نه تنها برای عدالت، بلکه برای اقتصاد سیاسی فراهم می کند.
لیبرالیسم به طور گستردهتر تعهد فلسفی به دولتی است که مبتنی بر حقوقی است که هم از مردم در زندگی خصوصی آنها محافظت میکند و هم آنها را برای کمک به اداره زندگی عمومی توانمند میسازد. لیبرالیسم تقسیم قدرت، بازسازی نوآورانه لیبرالیسم را بر اساس اصل شمول کامل و عدم تسلط – که در آن هیچ گروهی انحصار قدرت را ندارد – در سیاست، اقتصاد و جامعه ارائه می دهد. الن با نشان دادن اینکه چگونه میتوانیم به طور کامل قدرت و مسئولیت را در هر سه بخش به اشتراک بگذاریم، فرهنگ مشارکت مدنی و توانمندسازی را پیش میبرد و مزایای جهانی یک دولت کارآمد را آشکار میکند که همه در شرایط مساوی در آن مشارکت دارند.
همچنین در نظر داریم در مردادماه در کنفرانس بینالمللی ایرانپژوهی معاصر ۲۰۲۴ – دانشگاه گوته، فرانکفورت که توسط دانشگاه ایران آکادمیا برگزار میشود پنل تخصصی با محوریت «قرارداد اجتماعی» برگزار کنیم. این پنل محلی برای بحث و تبادل نظر سازنده در مورد چگونگی تأثیر قرارداد اجتماعی بر پیشرفت جامعه ما خواهد بود.
در بخش سوم از سلسله پادکستهای “مانیفست ژن ژیان ئازادی” با محوریت «قرارداد اجتماعی جدید ایران»، به اهمیت حیاتی نهادسازی مدنی پرداخته ایم. به دنبال جنبش پرشور «زنان، زندگی، آزادی» فرصتی نادر برای بازاندیشی در مبانی یک آینده دموکراتیک و عادلانه برای همه ایرانیان فراهم شده است. سوسن رخش و سعید پیوندی دو جامعه شناس برجسته به این بحث پرداخته اند تا چشم اندازی از فرصت ها و چالش های این مسیر را ترسیم کنند.
ما در مقطع تاریخی حساسی قرار داریم. در این مقطع ما باید گامهای قابل اجرایی با هدف گذار از بغرنجیهای کنونی فراتر رویم و پیشرفت را مشخص و تعریف کنیم. در این مسیر ما نیاز داریم فضاهای لازم برای گفتگو و تبادل نظر ایجاد کنیم تا بتوانیم ایده های نو را دریابیم. ایده های که به رویارویی با چالشهای پیش رو کمک کند و در جهت پیشرفت کشورمان باشد.
در مرکز یکی از چالشبرانگیزترین جنبشهای اجتماعی ایران، “زن، زندگی، آزادی” سوال بزرگ و چالش برانگیزی که مطرح است نقش مردان در مبارزه برای برابری جنسی-جنسیتی است. این جنبش که به عنوان حرکتی فمینیستی و بر پایه دفاع از حقوق زنان شناخته میشود، به چالشی بنیادین برای درک مردان از موضوعات مرتبط با حقوق زنان تبدیل شده است. اما سوال اینجاست: چگونه مردان میتوانند نشان دهند که واقعاً این حرکت و معنای آن را درک میکنند؟
تراژدی کشته شدن ژینا امینی بدست گشت ارشاد نقطه آغازی شد برای جنبش نوین زن زندگی آزادی. یکی از تفاوتهای اساسی این جنبش با دیگر جنبشها، نه تنها در ایران بلکه در جهان، در هم تنیده شدن شدید گفتمان جنسیت، دین، زبان و قومیت است. این پدیده نوایجاد تعریفهای دقیقتری از آزادی و برابری، وحقوق بشر و عدم سلطه را بیشتر از هر زمان دیگری طلب میکند.
این شرایط نوین بیشتر از گذشته توجه به جنبه های هنجاری حکومت را به اندازه جنبه های ساختاری (قانونی و اجرایی) آن حایز اهمیت میسازد. به همین دلیل ما باید از بحث در مورد شکلهای عملی همانند نوشتن قانون اساسی، شکل و اندازه دولت و سیستم انتخاباتی فراتر رویم و مقداری هم بر اصول و ارزشهایی که در ساخت و حفظ ایرانی جدید که در آن دمکراسی و عدالت حرف اول را بزند تمرکز کنیم. چنین مباحثه ای را میتوان در چهارچوب گفتمان «قرارداد اجتماعی» به پیش برد.
قرارداد اجتماعی نوین ایران باید به عنوان سندی در نظر گرفته شود که نه تنها حقوق و وظایف مردم را مشخص میکند، بلکه هنجارها و ارزشهایی را که جامعه بر اساس آن به پیش میرود، تعریف میکند. تغییر واقعی و پایدار تنها زمانی ممکن است که درک مشترکی از این ارزشها وجود داشته باشد و همه اعضای جامعه صرف نظر از جنسیت، دین، یا قومیت، به طور فعال در تعهد به ساختن آیندهای بهتر مشارکت کنند. قرارداد اجتماعی نوین، باید بتوان در این فضای مشترک و هدف مشترک را ایجاد کند؛ جایی که تنوع و تفاوتها نه تنها پذیرفته شده بلکه جشن گرفته شوند.
بنابراین هدف ما در این وبسایت ایجاد یک فضا برای پرداختن به گفتمان قرارداد اجتماعی نوین است. فضایی که همه با هر ظرفیتی و دیدگاهی بتوانند در ان حضور پیدا کنند و در شکلگیری قرارداد اجتماعی نوین مشارکت داشته باشد. مبانی قرارداد اجتماعی نوین برابری، عدالت و آزادی است. تنها با شرکت فعال در این مباحثه ها ما میتوانیم در مسیر ساخت ایرانی با مبانی ذکر شده گام برداریم.
این وبسایت به عنوان یک نهاد غیرانتفاعی ثبت شده فعالیت میکند و حامی جنبش ژن ژیان ئازادی به سوی آیندهای سرشار از برابری، کرامت انسانی و آزادی از سلطه در ایران است.
سویهٔ اسلامی حکومت دینسالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم بهمعنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی میکنند. قدرت بیانتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کردهاند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیضهای دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروههای بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن میسازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضلالله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمیخواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به معنای برابری انسانها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غربزده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضلالله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهههای بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمانهای اسلامگرایان، از نواب صفوی و آیتالله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوتهای گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دینسالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همهپرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگبنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیتالله خمینی با وجود آنکه میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آنجا قابلپذیرش میدانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دینسالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط میکرد و نمیتوانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهههای بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردمسالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دستبالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروههای گستردهٔ مردم بهویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برونرفت از بنبست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر میپروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنشهای میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمیشود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که میتوان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جستوجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاجزاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران میخواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما میبایست ناکامیها و سرخوردگی چندگانه را تجربه میکردند تا به دوران افسونزدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاحطلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، بهطور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آنچه امروز بهطور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینیمالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأیگیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آنها پیشنهاد میکند، به نظام دینی امکان میدهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقهای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی بهگونهای ضداخلاقی ناکامیها و بنبستهای حکومت را به گردن رأی مردم میاندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دینسالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده میشود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأیگیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهیشده به نام رأیگیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمانهای مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادیهای چندانی برخوردارند و نه انتخابشدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصلالخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالتهای قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شدهاند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابیاند، بیاثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش میگیرد، تصمیمگیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروممانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برونرفت از این بنبست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟