آزادی - حق انتخاب ( تصمیم ) در مقابل عدم سلطه
مفهوم آزادی اغلب به عنوان یک سنگ بنای اصلی برای جوامع دموکراتیک به حساب میآید. اما درک از آنچه که ‘آزادی’ نامیده میشود متفاوت و پیچیده است. دو تفسیر اصلی آزادی به عنوان “حق انتخاب” و آزادی به عنوان “عدم سلطه” ازدوران باستان مورد توجه بوده است. هر دوی این دیدگاهها بینشهایی در ماهیت آزادی ارائه میدهند و تفاوتهای آنها در مصادیق و تفسیر حقوق بشر به حالت آشکار در میآیند. این مقاله سعی در توضیح این تعریف دارد.
وقتی در مورد آزادی صحبت میکنیم، اولین تصویری که معمولاً به ذهن ما میآید، تصویر یک شخص است که در یک چهارراه ایستاده و آزاد است به هر جهتی که میخواهد برود. این فکر از آزادی به عنوان “حق انتخاب” به مدت طولانی یکی از اصول اساسی در نظریههای سیاسی و اخلاقی بوده است. فکری که آزادی به معنی داشتن گزینههاست و هر چه بیشتر گزینه برای انتخاب داشته باشیم، آزادتر هستیم. اما، این درک از آزادی، در حالی که مزایای خود را دارد، نمیتواند کلیت آن چه که به معنی واقعی آزادی است را در بر بگیرد.
در جامعه پیچیده امروزی، گزینههای موجود برای ما تنها توسط قوانین تعیین نمیشوند، بلکه همچنین توسط یک شبکه از نیروهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که به صورت پنهان یا آشکار ممکن است گزینههای ما را محدود کنند. اینجاست که ایده آزادی به عنوان “عدم سلطه” وارد گفتمان میشود و درک ما از آن چه که باید معنی آزادی باشد، را پررنگ میکند. این دیدگاه از شمردن گزینههای انتخاب فراتر میرود و تمرکزش بر حذف همه اشکال فشار یا سلطه است که ما را محدود میکند، چه این سلطهها نهادی، اجتماعی یا شخصی باشند.
به عنوان مثال، در نظر بگیرید که این تعریف از آزادی به عنوان “عدم سلطه” چه تأثیراتی بر حقوق و آزادیهای زنان دارد. روی کاغذ، زنان میتوانند به طور قانونی از همان حقوقی بهرهمند شوند که مردان دارند. اما واقعیت این است که نرمهای اجتماعی، توقعات فرهنگی و نابرابریهای جنسیتی موجود در ساختار جامعه گزینههای واقعی که برای زنان موجود است را به شدت محدود میکند. یک زن ممکن است قانوناً حق کار داشته باشد، اما اگر به دلیل قوانین ناگفته جنسیتی به شغلهای کمدرآمد یا بدون امکانات مراقبت از کودک محدود شود، آزادی واقعی او در معرض خطر قرار میگیرد. نظریه “عدم سلطه” این محدودیتها و تحت فشار قرار دادنهای سیستمی را به روشنی در نظر میگیرد و میخواهد یک آزادیی را ترویج کند که فراتر از محدودیتهای قانونی رفته و به موانع ناگفته جنسیتی نیز پرداخته است.
در توسعه این موضوع، نقش پدران و مردان جامعه در شکلدهی به انتخابات و تصمیمات دختران جوان بسیار برجسته و تعیینکننده است. در ایران که تحت تأثیر ساختارهای سلطهی مردانه یا “پدرسالاری” قرار دارد، انتخاب لباس یا پوشش برای زنان فراتر از یک مسئله فردی است و به یک قضیه اجتماعی و فرهنگی تبدیل میشود. پدران، برادران، و مردان اجتماع اغلب نقشی مؤثر در تعیین قوانین، نرمها، و انتظارات فرهنگی و اجتماعی دارند. این مردان، چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم، فشارهایی روی دختران و زنان جوان ایجاد میکنند تا انتخاباتی را انجام دهند که با این فرهنگ و نرمها سازگار است.
ایده “عدم سلطه” در این بحث بسیار کلیدی است، چرا که این تعریف تأکید میکندکه آزادی واقعی فقط زمانی ممکن است که همه افراد جامعه—از جمله زنان و دختران جوان—از هر گونه فشار یا تبعیض، چه قانونی و چه فرهنگی، محافظت شوند. این بدین معنا است که تصمیمگیری در مورد چه پوشیدن یا نپوشیدن نباید توسط هیچ پدر، برادر، یا مرد دیگری تحت تأثیر قرار گیرد. نه تنها این یک گام بزرگ در ترویج آزادی فردی است، بلکه برای تحقق برابری جنسیتی و تأمین حقوق زنان نیز بسیار موثر میباشد.
این مساله برای گروههای مختلف اقلیت، از جمله جوامع LGBTQ+ نیز معتبر است. در حالی که قوانین شاید به ظاهر برای همه افراد گزینههای متعددی را فراهم آورده باشند، این گروهها اغلب متوجه میشوند که انتخاباتشان به دلیل تعصبات نهادی و فرهنگی محدود شده است. این به این معناست که “حق انتخاب” بیشتر یک جمله زیبا است تا یک واقعیت کاربردی.
این موضوع به وضوح نشان میدهد که چطور یک اکثریت میتواند قوانین و استانداردها را تعیین کند و آنها را به عنوان “حق انتخاب” توجیه کند. در یک نظام دموکراتیک، این خطر وجود دارد که اکثریت بتواند با رای دادن، آزادیهای گروههای کوچکتر را محدود کند. برای حل این چالشها، جامعه مدنی میتواند با استفاده از ابزارهای مانند نظارت شفاف، آموزش عمومی، و حتی فعالیتهای قضائی، نقش مهمی ایفا کند.
این مکانیسمها به تعادل آزادی و عدم سلطه کمک میکنند. یک راه مؤثر برای تحقق این تعادل، تقویت قدرتهای محلی است. این اقدام نه تنها به مردم امکان میدهد تا نزدیکتر به مراحل تصمیمگیری باشند، بلکه از اینکه یک گروه اکثریتی بتواند بقیه را تحت سلطه خود درآورد، جلوگیری میکند. با این نگاه میتوان یک جامعهای را ایجاد کرد که در آن همه افراد—از هر نژاد، دین، یا هویت جنسی—در برابر قانون مساویاند و حقوقشان محترم میشوند.
در نهایت وقتی در مورد آزادی صحبت میکنیم، باید بحث را فراتر از تنها شمردن گزینههای موجود ببریم. آزادی تنها مسألهای نیست که به تعداد ادیان، شغلها، یا رژیمهای غذایی که میتوانیم انتخاب کنیم مرتبط است. این همچنین در مورد این است که چه کسی این گزینهها را انتخاب میکند، تحت چه شرایطی، و به چه قیمتی. باید به مسائل پنهانی و ساختاری که آزادی را برای بسیاری یک وعدهٔ پوشالی تعریف میکند، پرداخت.
ما باید تلاش کنیم تا محدودیتهای ساختاری که گزینهها و انتخابهای ما را محدود میکنند را از بین ببریم یا حداقل کاهش دهیم. چه این محدودیتها فرهنگی، ایدئولوژیک، یا خودسر باشند، آنها محدوده آزادی ما را محدود میکنند و اغلب یک خرافه از انتخاب را ایجاد میکنند جایی که آزادی واقعی وجود ندارد. در اصل، آزادی واقعی تنها در مورد داشتن گزینههایی که در مقابل ما قرار گرفته است نیست؛ بلکه همچنین در مورد ایجاد یک جامعه است که هر یک از ما از انواع فشار و سلطه که گزینهها را محدود میکنند، آزاد است. تنها در این صورت میتوانیم ادعا کنیم که به سوی یک آزادی میرویم که واقعاً جامع و به صورت مساوی توزیع شده است.
پس آزادی، تنها یک شمارش گزینهها نیست، بلکه یک وضعیت انسانی و عادلانه از “بودن” است