Saeed Paivandi completed his bachelor's and master's degrees in sociology at the University of Tehran and his doctoral degree in the sociology of education and educational sciences at the University of Paris. He was a researcher at the Student Research Center from 1992 to 1997 and an associate professor at the University of Paris 8 from 1997 to 2011. Since 2011, he has been a professor at the University of Lorraine and a member of the French National Center for Scientific Research. He is in charge of the academic director of the Institute of Humanities and Social Sciences at Iran Academia.
Susan Rakhsh left Iran in 1986 and settled in Norway. Susan Rakhsh studied sociology and graduated from the University of Oslo. She also holds a Master's Degree in Executive Management. Susan Rakhsh is a freelance researcher and the author of the book "MENA Feminist Movement in Political Turbulence". In addition to her academic career, she promotes women's rights and human rights. Her work mainly reflects diaspora feminism and women's rights in the WANA (West Asia and North Africa) region.
Pooyan Aslani holds a Ph.D. in civil engineering and a minor in philosophy. He is based in New York and is attempting to facilitate a nonviolent transition of government in Iran. To support this cause, he has created a website called IranLifeAndLiberty.com. His idea is based on Philip Pettit's philosophy of "New Republicanism", which focuses on building a society without domination. He urges Iranians to take part in drafting a social contract that can unify them under clear and precise norms and values. The Social Contract provides a shared vision and purpose for cooperation, guiding Iranians toward a brighter future following the collapse of the current regime.
Rojin Mokriani is a PhD candidate in the Department of Government and Politics at University College Cork, Ireland. Her primary research areas include political theory and the politics of the Middle East, with a specific focus on Kurdish politics. She has published articles in the journals "International Political Theory," "Philosophy and Social Criticism," and "Theory." So far, her research has focused on Kurdish freedom, governance, and political alliances.
Raha Sabet Sarvestani is a dynamic and active researcher with experience in teaching, consulting, research, and fieldwork in various countries. She has a PhD in Women's Studies from the University of Pune, India, and currently serves as a postdoctoral researcher and lecturer in the Faculty of History, Culture, and Art at the Turku Institute of Advanced Studies (TIAS).
Her research interests include gender, minorities, immigration, culture, religion, political religion, academic freedom, and social movements. She explores important social issues using a multicultural and interdisciplinary approach. Her current research focuses on migration and political activism in Middle Eastern countries, particularly under religious regimes. She employs qualitative methods to analyze personal narratives and cultural memories to investigate the influence of these narratives on social change.
This website operates as a registered non-profit organization and supports the Gen Xian Azadi movement towards a future full of equality, human dignity and freedom from domination in Iran.
سویهٔ اسلامی حکومت دینسالار نقص آشکار جمهوری و ارادهٔ مردم بهمعنای واقعی کلمه است چرا که جمهوریت نظام مشروط است به اراده و میل کسانی که اسلامیت را فراتر از ارادهٔ مردم نمایندگی میکنند. قدرت بیانتهایی که ولی فقیه و نهادهای وابسته به او همانند نیروهای نظامی و شورای نگهبان از آنِ خود کردهاند، سهم «اسلامیت» در نظامِ سراپا متناقض جمهوری اسلامی است.
به این سهم نابرابر و مشروط جمهوریت باید اشکال گوناگون تبعیضهای دینی و قومی را نیز افزود که برابریِ شهروندی و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را برای گروههای بزرگی در جامعه دشوار و یا ناممکن میسازد.
تنش و تضاد میان نهادهای انتخابی و نهاد دین در ایران پیشینهٔ ۱۱۵ ساله دارد. شیخ فضلالله نوری در زمان انقلاب مشروطیت با شعار «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمیخواهیم» تکلیفش را با نهادهای انتخابی و مدرنتیه به معنای برابری انسانها، زمینی شدن قوانین و پایان سلطهٔ مذهب بر سرنوشت انسان و جامعه یکسره کرده بود. برای او دادن حق رأی به مردم و برپایی نهاد مستقلی مانند مجلس دستپخت مکلاها و روشنفکران «غربزده» بود و معنای آن هم پایان اقتدار سنتی روحانیت و مذهب شیعه.
شکست فضلالله نوری پایان تنش میان روحانیت سنتی و نهادهای انتخابی نوپا و مدرن نبود. با وجود حمایت بخشی از روحانیت از انقلاب مشروطیت، سودای دخالت نهاد دین در حکومت در طول دهههای بعدی به اشکال گوناگون بازتولید شد. گفتمانهای اسلامگرایان، از نواب صفوی و آیتالله خمینی گرفته تا علی شریعتی و مهدی بازرگان، با وجود تفاوتهای گاه اساسی، همگی به رسالت سیاسی و حکومتی دین شیعه باور داشتند. بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی زمینه را برای این پیوند متناقض میان اسلام و حکومت و برپایی یک نظام دینسالارِ نامتعارف فراهم آورد.
دیوار کجی به نام جمهوری اسلامی
تحمیل آمرانهٔ گزینهٔ «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» در همهپرسی سال ۱۳۵۸ اولین سنگبنای دیوار کجی بود که نتیجهٔ آن جمهوری اسلامی کنونی است. آیتالله خمینی با وجود آنکه میزان را رأی مردم اعلام کرده بود، ولی اصل جمهوریت را تا آنجا قابلپذیرش میدانست که سویهٔ اسلامی نظام مورد تهدید قرار نگیرد. این خوانش تقلیلی از همان ابتدا و در ذات نظام دینسالار بود، چرا که هویت دینی حکومت انتخاب مردم را محدود و مشروط میکرد و نمیتوانست بازتاب تنوع جامعهٔ ایرانِ آن روز و دهههای بعدی باشد.
محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعهٔ مدنی و مردمسالاری دینی در پی خوانش جدیدی از رابطهٔ میان جمهوریت و اسلامیت بود. او با تکیه به نظریات کسانی مانند فارابی بر این باور بود که سویهٔ اسلامی حکومت بیشتر بار هدایت اخلاقی و معنوی دارد و این جمهوریت است که باید دستبالا را در اداره و مدیریت کشور داشته باشد. این افق جدید سیاسی سبب به میدان آمدن گروههای گستردهٔ مردم بهویژه جوانان و زنان و طبقهٔ متوسطی شد که رؤیای برونرفت از بنبست حکومت دینیِ بسته و عبوس را در سر میپروراندند. اما فقط زمان کوتاهی لازم بود تا تنشهای میان جمهوریت و اسلامیتِ حکومت ناممکن بودنِ این پروژه را هم نشان دهد. تجربهٔ اصلاحات ناکام دورهٔ خاتمی و سپس جنبش سبز نشان داد که از معنویت دینی و شرقی حکومتی که سوار بر اسب سرکش قدرت اقتصادی و سیاسی شود، چیزی جز هیولای فساد، ریاکاری، حکمرانی نامطلوب و ناکارا و استبداد نصیب جامعه نمیشود.
چه نیازی به رأی مردم وجود دارد؟
پرسشی که میتوان مطرح کرد این است که جمهوری اسلامی چه نیازی به رأی مردم دارد؟ پاسخ این پرسش را باید در انقلاب سال ۵۷ و پیشینهٔ جمهوری اسلامی و ترکیب آن جستوجو کرد.
از سال ۱۳۵۷ تاکنون دوگانهٔ متضاد اسلام و جمهوری گریبانِ نظام دینی را رها نکرده و بخش مهمی از کسانی که از قطار انقلاب به بیرون پرت شدند هم قربانی این پارادکس (ناسازه) حکومتی هستند. از بازرگان، منتظری، محمد خاتمی، موسوی و کروبی، رفسنجانی تا تاجزاده، صادقی و فائزه رفسنجانی همگی قربانیان گناه آغازین خود و توهم حکومت دینی شیعه بودند و یا هستند. کسانی مانند بازرگان فقط چند ماه پس از انقلاب به این نتیجه رسیدند که «ما باران میخواستیم ولی سیل آمد». دیگران اما میبایست ناکامیها و سرخوردگی چندگانه را تجربه میکردند تا به دوران افسونزدایی از حکومت دینیِ آرمانی خود گام بگذارند و به فضلیت جدایی حکومت از نهاد دین پی ببرند.
جمهوری اسلامی اما پس از ظهور جنبش اصلاحطلبی در سال ۱۳۷۶ و مشاهدهٔ خطری که از سوی رأی مردم متوجه اسلامیت است، بهطور سازمند (سیستماتیک) تلاش کرده از سهم ناچیز جمهوریت در ساختار حکومتی بکاهد و آن را تحت مراقبت امنیتی شدید قرار دهد.
آنچه امروز بهطور واقعی از جمهوریت مانده، چیزی نیست جز یک نمای مینیمالیستی (حداقلی) بیرونی رأی مردم برای کسب نوعی مشروعیت حداقلی. این رأیگیریِ مشروط و تقلیلی از مردم دو کارکرد اساسی برای نظام دینی دارد. کارکرد نخست کسب مشروعیت مردمی و دموکراتیک حداقلی است با هزینهٔ کم.
کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی برای گزینش نامزدهایی که حکومت به آنها پیشنهاد میکند، به نظام دینی امکان میدهد تا در برابر افکار عمومی داخلی و منطقهای و جهانی بگوید در خاورمیانهٔ پرآشوب و بحرانی، جمهوری اسلامی به نوعی دمکراسی پایبند است.
استفاده دیگری که تا کنون از جمهوریت نظام شده این است که نهادهای انتصابی بهگونهای ضداخلاقی ناکامیها و بنبستهای حکومت را به گردن رأی مردم میاندازند. اما همین انتخابات تقلیلی هم نوعی کابوس واقعی برای نظام دینسالار است و درست به همین دلیل هم به شورای نگهبان مأموریت داده میشود بسیار فراتر از وظایف خود مراسم رأیگیری با «دردسر» حداقلی را تدارک ببیند. همزمان مناسکی از معنا تهیشده به نام رأیگیری هم در زندگی اجتماعی روزمرهٔ جامعه کارکرد خاصی ندارد چرا که نه احزاب و سازمانهای مدنی، صنفی و سندیکاها از آزادیهای چندانی برخوردارند و نه انتخابشدگان از قدرت دگرگون کردن شرایط به سود جمهوریت.
حکم حکومتی، فصلالخطاب بودن رهبری، دستور رهبری، دخالتهای قوه قضائیه و نیروهای امنیتی… همه و همه به هنجارهای جاافتادهٔ حکومت اسلامی تبدیل شدهاند تا هر کجا لازم بود، رأی و ارادهٔ مردم و نهادهایی که انتخابیاند، بیاثر شود.
با این حال، حکومت در راهی که در پیش میگیرد، تصمیمگیرنده و تنها بازیگر سرنوشت خویش نیست. در برابر نظام دینیِ سرمست از قدرت، تودهٔ ناراضی و سرخورده و خشمگین و محروممانده از افق امید قرار دارد. آیا در این هماوردی نابرابر، جامعهٔ ایران و نیروهای زنده و نخبگان آن خواهند توانست راهی برای برونرفت از این بنبست و مخمصهٔ دشوار تاریخی بیابند؟
جامعه ای که زنان درآن آزاد نباشند هرگز به استقالل و دمکراسی دست پیدا نمیکند (اوجالان ۱۹۸۷). این جمله پایه شکلگیری مانیفست زن زندگی آزادی بوده است. این مانیفست هم راه گذر از استبداد به آزادی را ترسیم میکند و هم ایجاد یک سیستم بدون سلطه و مشروع را.
مانیفست زن زندگی آزادی مانیفست جامعه مدنی ای است که اجرا کننده و حافظ قرارداد اجتماعی سیستم .دمکراتیک و مشروع است یک دلیل بزرگ در شکست تلاش ها برای رسیدن به آزادی و دمکراسی نادیده گرفتن نیمی از جامعه یعنی زنان بوده است. زنان ایران از تجربه زیادی که لازمه تقویت جامعه مدنی و اداره سازمانهای مردم نهاد ناظر است برخوردارند. این تجارب از طرف جامعه مردسالار همیشه نادیده گرفته شده است. امروز به نقطه ای رسیده ایم که شرایط تاریخی در ایران و منطقه اثبات کرده است بدون وجود زنان در سیستم رهبری ما در یک گردونه بی تحول و شکست خورده به حرکت ادامه داده و شکست دوباره چند باره را تجربه خواهیم کرد. تنها تکیه بر مانیفست زن زندگی آزادی و محوریت زنان ساختن یک جامعه مدنی پیشرو و ایجاد .یک حکومت مشروع در چهار چوب دمکراسی ممکن خواهد بود.
در میان تحولات قابل توجه در ایران، جنبش زن زندگی آزادی، هم به عنوان فراخوانی برای عدالت اجتماعی، و هم به عنوان فرصتی برای ایرانیان جهت مذاکره درباره یک قرارداد اجتماعی جدید برای کشور، ظهور کرده است. این مقاله با الهام از فلسفه «جمهوریخواهی نوین» فیلیپ پتیت و مفهوم «عدالت از طریق دموکراسی» دنیل آلن، پایهای برای این قرارداد اجتماعی جدید ارائه میدهد. ایده اصلی در اینجا، مفهوم «عدم سلطه» است؛ به این معنی که جامعه باید به گونهای ساخته شود که هیچ فرد یا گروهی قادر نباشد به طور خودسرانه، قدرت خود را بر دیگری اعمال کند. از این منظر، جنبش زن زندگی آزادی نه تنها در پی سرنگونی رژیم فعلی است، بلکه همچنین در پی ایجاد جامعهای است که در آن، حقوق و آزادیهای تمام شهروندان، تضمین و ترویج شود.
این مقاله، در کنار حمایت از برابری جنسیتی، از جمله حقوق برابر برای گرایشهای جنسی و هویت های جنسیتی، بر ضرورت تضمین زندگی با عزت، آزادی مذهبی و خودمختاری سیاسی برای مناطق متنوع ایران در ایران جدید تاکید میکند. دستیابی به این امر، مستلزم یک قرارداد اجتماعی جدید بر مبنای گفتگو و مشارکت جمعی است، که بستر جامعه و رژیم سیاسی جدید ایران را تشکیل میدهد. ساختار این مقاله بدین ترتیب است: با تعریف مستلزمات قرارداد اجتماعی و تفاوت آن با قانون اساسی آغاز میشود، و استدلال میکند که قوانین اساسی بدون قرارداد اجتماعی قبلی، اغلب شکست میخورند. این مطلب را با مرور تحولات قانون اساسی تا انقلاب 1357 نشان میدهد. این مقاله سپس به بررسی چگونگی تدوین قرارداد اجتماعی جدید برای ایران و تشریح اصول ابتدایی آن میپردازد. در انتها، ساختارهای عینی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که این قرارداد اجتماعی جدید در ایران پس از اسلامیت ایجاد خواهد کرد را شرح میدهد.
تأملات در مورد آینده پس از جمهوری اسلامی ایران نیازمند بررسی یک پایه و توجیه کاملاً جدید برای نظم اجتماعی و سیاسی ایران است. نظمهای اجتماعی و سیاسی پایههای اصلی جامعه را تشکیل میدهند. شکلهای مختلفی از توافق وجود دارند که از طریق آنها این نظمها میتوانند برقرار شوند. از جمله روشهای موجود برای دستیابی به چنین توافق بنیادینی، نظریه قرارداد اجتماعی و نظریه مودوس ویوندی هستند. این مقاله به مقایسه و تضاد نظریه قرارداد اجتماعی و نظریه مودوس ویوندی میپردازد تا استدلال کند که یک نوع خاص از نظریه مودوس ویوندی، یعنی کنفدرالیسم دموکراتیک عبدالله اوجالان، بهترین پایه و توجیه جدید برای جمهوری ایران پس از جمهوری اسلامی خواهد بود.
این مقاله به تحلیل بینشها و رویکردهای جامعه بهائیان ایران، به عنوان یک اقلیت دینی غیررسمی و به حاشیه رانده شده، میپردازد. هدف اصلی این تحقیق، فراهم آوردن فرصتی برای شناخت و تأمل عمیقتر در مورد نقش این جامعه در تحولات فکری و فرهنگی ایران است. این مقاله با مفهومسازی عاملیت فردی و جمعی جامعه بهائیان ایران در وضعیت طرد و تبعیض، درکی متفاوت از “دیگری” به شدت طرد شده ارائه میدهد. این پژوهش تلاش دارد تا از طریق تحلیل منابع مختلف و بررسی تجربیات جامعه بهائی، بینشی جامعتر و دقیقتر از نقش این جامعه در تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران ارائه دهد.